مافیای من 🖤🍷
پارت ۲۱ ات ویو
وقتی چشا م رو باز کردم دیدم بسته شدم به یک صندلی وقتی اطرافم رو نگاه کردم لیا و ایو هم بسته شده بودن
لیا : ات ( با صدای ضعیف )
ات : لیا اینجا کجاس
لیا : نمد ولی ایو هنوز بیدا نشده نگرانشم
ات : ایووو بلند شو ایو
لیا : شرط می بندم کار چاکسونه
ات : چاکسون ( با صدای لرزون )
لیا : نگران نباش
یهو چند نفر وارد شدن با بالا تنه لخت
ات : شما کی هستید از جونمون چی می خواید
لیا : ولمون کنید
£€¥﷼&*$اینا مثلا علامت های اونا هستن
یکی : خفه
یکی دیگا : ریس اون یکی خوابه
.: مشکلی نیس وقتی دارین انجام می دیدن بلند میشه
^: خب خانمای گل می خواییم ببنیم شما چه طوری داف هستید
لیا : برین گمشین از طرف کی اندین
£: به توجه از طرق کی اندیم
¥ : بهتره زبونشون رو ببندید دوس ندارم جیغ بزنن
^ : موفقم
£ : خب من خیلی دوس دارم از دوس دختر جیمین شروع کنم
زبون سه تاشون رو بستن
یک پسره رفت پیش ات
£ به نظر خوشمزه میای
ات سعی کرد جیغ بزنه
£ ارم ارم دکمه های ات رو باز می کرد
اون یکی ها هم داشتن لباس اونا رو در میاوردن
سه تا دخترا با بالا تنه لخت بودن البته لباس زیر داشتن فقط لباس نبود
£ جون
€ من که زود تر دلم می خوادش
$ : چه طوره شروع کنیم
£ تو چی بیبی گرل می خوام
می خواست حرف بزنه که
یهووووووووووووووووووووووووو ایو بیدار شد ( چیه انتظار داشت ته و کوک و جیمین بیان )
ایو می خواست جیغ بزنه ولی نتونست چون دهنش بسته بود
€ می بینم بیدار شدی خوشگلم
£ من می خوام شروع کنم می خوام اول از سینه هاش ش وع کنم
که یهو در شکسته شد
جیمین و ته و کوک بود با چند تا بادیگارد
جیمین : داشتید چه غلطی می کردین
کوک شلیک کرد به یکی از اونا و شروع کردن به زدن همدیگه
ات ویو
یکی از اون طرفم دستام رو باز کرد
دستم رو کشید
ات : منو کجا میبری
اون : ارباب بهم دستور دادن شما رو ببرم
ات همراه اون رفت سوار ماشین شدن
ات : منو کجا میبری
یهو چند نفر سوار ماشین شدن اونا جیمین نبودن یک نفر ویگه بود
ات : شما کی هستید
* فکر کردی ما دوستای جیمین هستیم
^ حرکت کن
ادمین
اینجا نگه دارین بریم طرف لیا و ایو
چند نفر رفتن پیش ایو و لیا
کوک رفت پیششون
کوک : حالتون خوبه
ته : ات کجاس
ایو : نمد
بعد درگیری جیمین رفت پیش اونا
جیمین : ات کو ؟
ته : نیستش
جیمین : یعنی چی
جیمین : کای با فردات برو ات رو برگرد
جیمین رفت بیرون از اون اتاق رفت دید یک ماشین می خواد بره شلیک کرد به شیشه اون
یهو ماشین نگه داشت
جیمین : نگه دار ویچون
( خب خب فکر کنم فهمیدین چی شد ویچون دوس جیمین بود ویچون نقشه کشیده بود تا ات و جیمین رو بکشه و خیانت کنه به جیمین )
ویچون و افرادش پایین امدن
ویچون داشت دست می زد
ویچون : افرین
ویچون : دختره رو بیارین پایین
ویچون : دوس دخترت رو می خوای ؟
))
جیمین : یک تار مو ازش کم شه من و تو
ویچون خندید
ات : تو مگه هم کار جیمین نیستی چرا این کارو می کنی
ویچون : هم کار ؟ هه من فقط می خواستم تو رو بکشم تا جیمین عذاب بکشه
جیمین : ببین من الان عقلم سرجاشه اگر بلایی سر ات بیاد عقلم رو از دست میدم
ویچون : واقعا
ویچون : می خوام امتحان کنم
جیمین : بزن
ویچون : بیا معامله کنیم
جیمین : زرت رو بزن
ویچون : تمام اموالت رو بزن به نام من ات رو نمی کشم
جیمین : بکش
ات : چی
ویچون : انقدر پول برات مهمه
جیمین : نه من چه بدم اموالم رو چه ندم تو ات رو می کشی پس چرا خودم رو بدبخت کنم
ویچون : باشه پس می کشمشم
جیمین : تو خیلی باهوشی تو با کشتن ات چیزی به دست نمیاری
ویچون : عذاب تو رو
جیمین : عذاب من واسه تو پول نمیشه
یهو شلیک کرد
یعنی کی شلیک کرد
کی مرددد
خمارییییی😂💃
وقتی چشا م رو باز کردم دیدم بسته شدم به یک صندلی وقتی اطرافم رو نگاه کردم لیا و ایو هم بسته شده بودن
لیا : ات ( با صدای ضعیف )
ات : لیا اینجا کجاس
لیا : نمد ولی ایو هنوز بیدا نشده نگرانشم
ات : ایووو بلند شو ایو
لیا : شرط می بندم کار چاکسونه
ات : چاکسون ( با صدای لرزون )
لیا : نگران نباش
یهو چند نفر وارد شدن با بالا تنه لخت
ات : شما کی هستید از جونمون چی می خواید
لیا : ولمون کنید
£€¥﷼&*$اینا مثلا علامت های اونا هستن
یکی : خفه
یکی دیگا : ریس اون یکی خوابه
.: مشکلی نیس وقتی دارین انجام می دیدن بلند میشه
^: خب خانمای گل می خواییم ببنیم شما چه طوری داف هستید
لیا : برین گمشین از طرف کی اندین
£: به توجه از طرق کی اندیم
¥ : بهتره زبونشون رو ببندید دوس ندارم جیغ بزنن
^ : موفقم
£ : خب من خیلی دوس دارم از دوس دختر جیمین شروع کنم
زبون سه تاشون رو بستن
یک پسره رفت پیش ات
£ به نظر خوشمزه میای
ات سعی کرد جیغ بزنه
£ ارم ارم دکمه های ات رو باز می کرد
اون یکی ها هم داشتن لباس اونا رو در میاوردن
سه تا دخترا با بالا تنه لخت بودن البته لباس زیر داشتن فقط لباس نبود
£ جون
€ من که زود تر دلم می خوادش
$ : چه طوره شروع کنیم
£ تو چی بیبی گرل می خوام
می خواست حرف بزنه که
یهووووووووووووووووووووووووو ایو بیدار شد ( چیه انتظار داشت ته و کوک و جیمین بیان )
ایو می خواست جیغ بزنه ولی نتونست چون دهنش بسته بود
€ می بینم بیدار شدی خوشگلم
£ من می خوام شروع کنم می خوام اول از سینه هاش ش وع کنم
که یهو در شکسته شد
جیمین و ته و کوک بود با چند تا بادیگارد
جیمین : داشتید چه غلطی می کردین
کوک شلیک کرد به یکی از اونا و شروع کردن به زدن همدیگه
ات ویو
یکی از اون طرفم دستام رو باز کرد
دستم رو کشید
ات : منو کجا میبری
اون : ارباب بهم دستور دادن شما رو ببرم
ات همراه اون رفت سوار ماشین شدن
ات : منو کجا میبری
یهو چند نفر سوار ماشین شدن اونا جیمین نبودن یک نفر ویگه بود
ات : شما کی هستید
* فکر کردی ما دوستای جیمین هستیم
^ حرکت کن
ادمین
اینجا نگه دارین بریم طرف لیا و ایو
چند نفر رفتن پیش ایو و لیا
کوک رفت پیششون
کوک : حالتون خوبه
ته : ات کجاس
ایو : نمد
بعد درگیری جیمین رفت پیش اونا
جیمین : ات کو ؟
ته : نیستش
جیمین : یعنی چی
جیمین : کای با فردات برو ات رو برگرد
جیمین رفت بیرون از اون اتاق رفت دید یک ماشین می خواد بره شلیک کرد به شیشه اون
یهو ماشین نگه داشت
جیمین : نگه دار ویچون
( خب خب فکر کنم فهمیدین چی شد ویچون دوس جیمین بود ویچون نقشه کشیده بود تا ات و جیمین رو بکشه و خیانت کنه به جیمین )
ویچون و افرادش پایین امدن
ویچون داشت دست می زد
ویچون : افرین
ویچون : دختره رو بیارین پایین
ویچون : دوس دخترت رو می خوای ؟
))
جیمین : یک تار مو ازش کم شه من و تو
ویچون خندید
ات : تو مگه هم کار جیمین نیستی چرا این کارو می کنی
ویچون : هم کار ؟ هه من فقط می خواستم تو رو بکشم تا جیمین عذاب بکشه
جیمین : ببین من الان عقلم سرجاشه اگر بلایی سر ات بیاد عقلم رو از دست میدم
ویچون : واقعا
ویچون : می خوام امتحان کنم
جیمین : بزن
ویچون : بیا معامله کنیم
جیمین : زرت رو بزن
ویچون : تمام اموالت رو بزن به نام من ات رو نمی کشم
جیمین : بکش
ات : چی
ویچون : انقدر پول برات مهمه
جیمین : نه من چه بدم اموالم رو چه ندم تو ات رو می کشی پس چرا خودم رو بدبخت کنم
ویچون : باشه پس می کشمشم
جیمین : تو خیلی باهوشی تو با کشتن ات چیزی به دست نمیاری
ویچون : عذاب تو رو
جیمین : عذاب من واسه تو پول نمیشه
یهو شلیک کرد
یعنی کی شلیک کرد
کی مرددد
خمارییییی😂💃
۵۵.۱k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.