پارت ۴
پارت ۴
رسیدم خونه و دیدم عروسک مورد علاقم که همیشه پیشم بود نیست اون عروسک همیشه باهام بود جوری که حس میکردم مامانم پیشمه خیلی ناراحت بودم کل خونه رو گشتم ولی پیداش نکردم من توی سئول به تازگی یه خونه خریدم که جلوش یه خونه خیلی بزرگه هرچی از نگهبان ها میپرسیدم اینجا خونه کیه نمیگفتن بهم توی سئول خونه های بزرگی وجود داره که سلبریتی ها توش زندگی میکنن پس برام عادی بود یروز که هوا خیلی خیلی گرم بود و من کلی کار داشتم که انجام بدم خیلی بیرون موندم دیگه احساس میکردم سرم داره گیج میره کم مونده بود به خونم برسم حدودا ۳۰ قدم همینجوری کهداشتم میرفتم یه مرد هم پشتم میومد در عین حال خسته و ترسیده بود داشتم میرفتم که همچی به سیاهی مطلق تبدیل شد و رفتم فقط صدای یکی رو میشنیدم که خیلی آشنا بود وقتی بلند شدم دیدم ۱ ساعت از وقتی بیهوش شدم میگذره توی یک خونه قریبه بودم ترسیده بودم که یهویی از پشت گفت........
رسیدم خونه و دیدم عروسک مورد علاقم که همیشه پیشم بود نیست اون عروسک همیشه باهام بود جوری که حس میکردم مامانم پیشمه خیلی ناراحت بودم کل خونه رو گشتم ولی پیداش نکردم من توی سئول به تازگی یه خونه خریدم که جلوش یه خونه خیلی بزرگه هرچی از نگهبان ها میپرسیدم اینجا خونه کیه نمیگفتن بهم توی سئول خونه های بزرگی وجود داره که سلبریتی ها توش زندگی میکنن پس برام عادی بود یروز که هوا خیلی خیلی گرم بود و من کلی کار داشتم که انجام بدم خیلی بیرون موندم دیگه احساس میکردم سرم داره گیج میره کم مونده بود به خونم برسم حدودا ۳۰ قدم همینجوری کهداشتم میرفتم یه مرد هم پشتم میومد در عین حال خسته و ترسیده بود داشتم میرفتم که همچی به سیاهی مطلق تبدیل شد و رفتم فقط صدای یکی رو میشنیدم که خیلی آشنا بود وقتی بلند شدم دیدم ۱ ساعت از وقتی بیهوش شدم میگذره توی یک خونه قریبه بودم ترسیده بودم که یهویی از پشت گفت........
۵.۰k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱