درخواستی کیم نامجون
#درخواستی #کیم_نامجون
استارت زدم و به سمت پیست موتور سواری راه افتادم، امشب قراره با رئیس باند موتور سوارا شرطبندی کنم.
+هی نامجون شی
÷تو هنوز یاد نگرفتی بزرگترتو چجوری صدا کنی بچه؟!
+دوست داری بهت بگم اوپا؟
دستی دور گردنم افتاد
_هاااای دلت برام تنگ نشده؟؟
+جیمین شییی تو کی برگشتی
همدیگه رو بغل کردیم
_همین دیروز برگشتم میخواستم بیام دیدنت
÷خیله خب دیگه بسه از این چندش بازیا درنیارین شماها فقط یک ماهه همو ندیدین
+حسودی نکن عزیزم
÷حسودی؟؟؟
_دقیقا
÷خفه شین
+حالا بیخیال این اومدم یه شرط باهات ببندم
÷با من؟ مطمئنی؟
+باهام مسابقه بده اگه بردم باید باهام قرار بزاری
×اووو گوشام دارن چیا میشنون موتور سوار کوچولوی ما میخواد با لیدر مسابقه بده!
_عااا جونگکوکا ساکت شو جای حساسشه
×هیونگ یبارم که شده ابهتمو به گند نکش(زیر لب)
+خب؟
÷نمیشه
+میترسی برنده شم؟(نیشخند)
÷(تکخنده) دختر کوچولوی بی حیا...تو همیشه چشمت دنبال من بود
لحن آرومش لرزه ای به تنم انداخت
÷باهات مسابقه میدم
پشت خط ترمز گرفتیم، جیمین وسط جاده وایساد و پرچم شطرنجی رو بالای سرش گرفت، بفد از شمارش معکوس جیمین پرچم رو پایین آورد و با سرعت نور من و نامجون حرکت کردیم
+(عمرا اگه بزارم این بار تو برنده شی کیم نامجون..)
.
.
.
ناجون با چشمای حرصی و اخم غلیظی تکیه داده بود به موتورش منم بهش فخر میفروختم جیمین هم همراهی میکرد
_هیونگ باختی...بدم باختی
÷ببند
به جیمین اشاره کردم که با کوک از اینجا برن، رفتم سمت نامجون و دستامو دو طرفش روی موتور گذاشتم
+نامجونی با من قرار میزاره آره؟
اخماش باز شد و چهره پوکری به خودش گرفت
÷مجبوراً
لبخندی زدم و دستمو گذاشتم رو گونش، بوسیدمش، متوجه شدم که شوکه شده اما انگار اعتراضی به این کار نداشت چون متقابلاً بوسیدم..
جیمین درحال عکس گرفتن:
_فکر کردین دست از سرتون برمیدارم، حالا حالاها قراره از ویراژ رفتنتون تو شهر و لاس زدناتون فیلم برداری کنم😈
٪یاع یاع یاع
_جین هیونگ؟؟!!!!
٪ساکت شو موقشنگ الان متوجه میشن ما اینجاییم
_باشه حالا چرا میزنی
×عای هیونگ دستمو له کردی
_جونگکوککککک؟؟؟؟!!!!!
×هیونگ صدا نده ما همه اینجاییم
جیمین نگاهی به ادامهی صف انداخت و دید همهی پسرا پشت سر هم نشستن.
_جئون دهن لق!
÷(صاف کردن گلو)
همه باهم: یا جد نامجون!!!
+زاغ سیاه مارو چوب میزنین؟!
براشون صلوات ممدی بفرستید
استارت زدم و به سمت پیست موتور سواری راه افتادم، امشب قراره با رئیس باند موتور سوارا شرطبندی کنم.
+هی نامجون شی
÷تو هنوز یاد نگرفتی بزرگترتو چجوری صدا کنی بچه؟!
+دوست داری بهت بگم اوپا؟
دستی دور گردنم افتاد
_هاااای دلت برام تنگ نشده؟؟
+جیمین شییی تو کی برگشتی
همدیگه رو بغل کردیم
_همین دیروز برگشتم میخواستم بیام دیدنت
÷خیله خب دیگه بسه از این چندش بازیا درنیارین شماها فقط یک ماهه همو ندیدین
+حسودی نکن عزیزم
÷حسودی؟؟؟
_دقیقا
÷خفه شین
+حالا بیخیال این اومدم یه شرط باهات ببندم
÷با من؟ مطمئنی؟
+باهام مسابقه بده اگه بردم باید باهام قرار بزاری
×اووو گوشام دارن چیا میشنون موتور سوار کوچولوی ما میخواد با لیدر مسابقه بده!
_عااا جونگکوکا ساکت شو جای حساسشه
×هیونگ یبارم که شده ابهتمو به گند نکش(زیر لب)
+خب؟
÷نمیشه
+میترسی برنده شم؟(نیشخند)
÷(تکخنده) دختر کوچولوی بی حیا...تو همیشه چشمت دنبال من بود
لحن آرومش لرزه ای به تنم انداخت
÷باهات مسابقه میدم
پشت خط ترمز گرفتیم، جیمین وسط جاده وایساد و پرچم شطرنجی رو بالای سرش گرفت، بفد از شمارش معکوس جیمین پرچم رو پایین آورد و با سرعت نور من و نامجون حرکت کردیم
+(عمرا اگه بزارم این بار تو برنده شی کیم نامجون..)
.
.
.
ناجون با چشمای حرصی و اخم غلیظی تکیه داده بود به موتورش منم بهش فخر میفروختم جیمین هم همراهی میکرد
_هیونگ باختی...بدم باختی
÷ببند
به جیمین اشاره کردم که با کوک از اینجا برن، رفتم سمت نامجون و دستامو دو طرفش روی موتور گذاشتم
+نامجونی با من قرار میزاره آره؟
اخماش باز شد و چهره پوکری به خودش گرفت
÷مجبوراً
لبخندی زدم و دستمو گذاشتم رو گونش، بوسیدمش، متوجه شدم که شوکه شده اما انگار اعتراضی به این کار نداشت چون متقابلاً بوسیدم..
جیمین درحال عکس گرفتن:
_فکر کردین دست از سرتون برمیدارم، حالا حالاها قراره از ویراژ رفتنتون تو شهر و لاس زدناتون فیلم برداری کنم😈
٪یاع یاع یاع
_جین هیونگ؟؟!!!!
٪ساکت شو موقشنگ الان متوجه میشن ما اینجاییم
_باشه حالا چرا میزنی
×عای هیونگ دستمو له کردی
_جونگکوککککک؟؟؟؟!!!!!
×هیونگ صدا نده ما همه اینجاییم
جیمین نگاهی به ادامهی صف انداخت و دید همهی پسرا پشت سر هم نشستن.
_جئون دهن لق!
÷(صاف کردن گلو)
همه باهم: یا جد نامجون!!!
+زاغ سیاه مارو چوب میزنین؟!
براشون صلوات ممدی بفرستید
۲۲.۷k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.