حق تا قیامت...
خدا میگوید: هرآنکه از من بیشتر دوست بداری او را از تو میگیرم...
و می افزاید: نگو بدون آن نمیتوانم زندگی کنم
من تو را بدون اون هم زنده نگه میدارم
فصل عوض میشود
شاخه های درختانی که سایه می افکندند خشک میشود..
صبر لبریز میشود..
حتی یار را که جان و دل حساب میکردی یک روز غریبه میشود..
ذهنت متعجب میشود..
دوست به دشمن تبدیل میشود!
دشمن برمیخیزد و دوستت میشود..
یک همچین دنیای عجیب و غریبی است..
هر آن چیزی را که میگویی نمیشود،اتفاق می افتد
میگی نمیفتم،میفتی
(سقوط میکنی،شکست میخوری)
میگی غافلگیر نمیشوم، غافلگیر میشوی
عجیب ترینش هم این است:میگویی مردم...
ولی باز هم زنده میمانی..
و می افزاید: نگو بدون آن نمیتوانم زندگی کنم
من تو را بدون اون هم زنده نگه میدارم
فصل عوض میشود
شاخه های درختانی که سایه می افکندند خشک میشود..
صبر لبریز میشود..
حتی یار را که جان و دل حساب میکردی یک روز غریبه میشود..
ذهنت متعجب میشود..
دوست به دشمن تبدیل میشود!
دشمن برمیخیزد و دوستت میشود..
یک همچین دنیای عجیب و غریبی است..
هر آن چیزی را که میگویی نمیشود،اتفاق می افتد
میگی نمیفتم،میفتی
(سقوط میکنی،شکست میخوری)
میگی غافلگیر نمیشوم، غافلگیر میشوی
عجیب ترینش هم این است:میگویی مردم...
ولی باز هم زنده میمانی..
۶.۸k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.