و مادر ... رسیدیم به روزی که جهان با ورود تو برای ما جون

و مادر ... رسیدیم به روزی که جهان با ورود تو برای ما جون تازه‌ای گرفت :) ... ۱۵ شهریور ۱۳۵۹ تو اومدی و اولش دنیا رو برای آقاجون و دایا و بعدش برای ما ی رنگ دیگه کردی!... شدی روشن‌گَر شبای تاریک، غمخوار روزای غمناک، آسونی روزای سخت، رحم روزای بی‌رحم، مرحم روزای درد، محرم روزای رازآلود، کس و کار روزای بی‌کسی، نفس روزای تنگ نفسی و... ✨
خودتو فراموش کردی مارو از یاد نبردی :) ... وقتی کسی نبود تو بودی! ی نفس بدون ما نکشیدی! رفتیم باهامون بودی، اومدیم باهامون بودی، خوردیم باهامون بودی، پوشیدیم باهامون بودی، گریه کردیم باهامون بودی، خندیدیم باهامون بودی، خوابیدیم باهامون بودی، راه رفتیم باهامون بودی، نشستیم باهامون بودی، درد کشیدیم باهامون بودی، آروم بودیم باهام بودی، دور شدیم باهامون بودی، ترسیدیم باهامون بودی _ اینقدر بودی که نبودن واست تعریف نشده :) _ هر چه می‌آیم اخر چرا جز تو را نمیبینم؟؟ چرا هیچ کس شبیه تو نیست؟؟ ...
نوشتن از مادر سخته! نوشتن از تو سخت تر :) آخه تو فقط مادر ما نبودی! تو واسه ی ما نقش رفیق، همراه، آشنا، غریبه، خواهر، برادر، فامیل، حتی گاهی پدر و... رو داشتی! توضیح دادنِ تو کار کلمات نیست! باید کنارت بود و حسش کرد، باید فهمیدِش! ... (:
خونِ تو رگام لالایی میخونی؟؟ میخوام آروم بخوابم :) ... صدام میکنی؟؟ میخوام جون بگیرم ... میخندی؟؟ میخوام زندگی رو معنی کنم ... دستامو میگیری؟؟ میخوام امنیت رو تعریف کنم ... بغلم میکنی؟؟ میخوام عشق رو تجربه کنم (: ... نگام میکنی؟؟ میخوام از مرگ نجات پیدا کنم ...
مامان تـو مِـثـلِ بـوے پُـرتَـقـال هـاے مِـہ گِـرفـتـہ‌ے شُـمـالـے! همونقدر قشنگ همون قدر زندگی بخش :) ممنونم که هستی! ممنونم که حواست هست به ما ...

تولدت خیلی مبارکه❤🫂

یاردآ-
با یک روز تاخیر ۱۶ شهریور ۴۰۱ ، ۱۱:۵۱