اتفاقی؟یا سرنوشتp13
اتفاقی؟یا سرنوشتp13
ار زبان ات
عصابم خیلی خورد شد دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و به دیوار مشت زدم ک باعث شد دستم زخم شه حس کردم یکی از پشتم رفت اهمیت ندادم و رفتم سمت اتاقم
ویو شب
نگاه کردم به ساعت ۱۱ بود رفتم ی شرتک و ی تاپ پوشیدم و رفتم سمت اتاق کوک بدون در زدن وارد اتاقش شدم رفتم سمت حموم جلوی آینه لخت بود تا منو دید زود ی حوله به کمرش بست ک رفتم جلو و دستمو کشیدم روی دیکش و گفتم
+برای چی خودتو میپوشونی من که کوک کوچولو رو هم دیدم هم توم احساس کردم
_هیممم(عصبی)
دوتا دستمو انداختم دور گردنش و گفتم
+بیب اینکارو نکن داری قلبمو میشکنی
_ات تنهام بزار
عصبی شدم دستامو از گردنش کشیدم و داد زدم
+مگه من چیکار کردم ک اینجوری بام رفتار میکنی کوک من دوست دارم ولی داری اینجوری باهام رفتار میکنی مگه خود تو نبودی ک اون همه بهم گفتی دوست دارم آدم با کسی ک دوسش داره اینجوری رفتار میکنه
_ات م...
ک دیدم به همون دستم ک زخم شده نگاه میکنع
_صب کن دستت چی شده (دستشو میگیره)
+چیزی نشده
_اگه چیزی نشده پس چرا زخمه
+ولم کن کوک
_یعنی چی ولت کنم وضع دستتو دیدی(عربده)
+م..من(ترسیده)
_ببخشید (بغلش میکنه)
خب از اونجایی ک ای ام کرم ریز دستمو بردم سمت حوله کوک و حولشو در اوردم ک گفت
_یا ات چیکار میکنی
+امممم(دستاشو میندازه دور گردن کوک)چیه میخوام شیطونی کنم
_اع
+آره ولی روی تخت با تو
_اووو
ک شروع کردیم به بوسیدن هم و ...(خب حوصله اسمات نوشتن ندارم خودتون تصور کنین)
ویو صبح
با صدای زنگ گوشیم پاشدم پی دی نیم داشت زنگ میزد
+بله
●ات من الان توی جایی ک خدمت میکنی تو و کوک زود پاشید بیاید به دفتر فرمانده فرمانده ها
+چی .. با.. باشه
تا اینجا نوشتم اگه میخواین ادامه بدم لطا حمایت زیاد کرد
ار زبان ات
عصابم خیلی خورد شد دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و به دیوار مشت زدم ک باعث شد دستم زخم شه حس کردم یکی از پشتم رفت اهمیت ندادم و رفتم سمت اتاقم
ویو شب
نگاه کردم به ساعت ۱۱ بود رفتم ی شرتک و ی تاپ پوشیدم و رفتم سمت اتاق کوک بدون در زدن وارد اتاقش شدم رفتم سمت حموم جلوی آینه لخت بود تا منو دید زود ی حوله به کمرش بست ک رفتم جلو و دستمو کشیدم روی دیکش و گفتم
+برای چی خودتو میپوشونی من که کوک کوچولو رو هم دیدم هم توم احساس کردم
_هیممم(عصبی)
دوتا دستمو انداختم دور گردنش و گفتم
+بیب اینکارو نکن داری قلبمو میشکنی
_ات تنهام بزار
عصبی شدم دستامو از گردنش کشیدم و داد زدم
+مگه من چیکار کردم ک اینجوری بام رفتار میکنی کوک من دوست دارم ولی داری اینجوری باهام رفتار میکنی مگه خود تو نبودی ک اون همه بهم گفتی دوست دارم آدم با کسی ک دوسش داره اینجوری رفتار میکنه
_ات م...
ک دیدم به همون دستم ک زخم شده نگاه میکنع
_صب کن دستت چی شده (دستشو میگیره)
+چیزی نشده
_اگه چیزی نشده پس چرا زخمه
+ولم کن کوک
_یعنی چی ولت کنم وضع دستتو دیدی(عربده)
+م..من(ترسیده)
_ببخشید (بغلش میکنه)
خب از اونجایی ک ای ام کرم ریز دستمو بردم سمت حوله کوک و حولشو در اوردم ک گفت
_یا ات چیکار میکنی
+امممم(دستاشو میندازه دور گردن کوک)چیه میخوام شیطونی کنم
_اع
+آره ولی روی تخت با تو
_اووو
ک شروع کردیم به بوسیدن هم و ...(خب حوصله اسمات نوشتن ندارم خودتون تصور کنین)
ویو صبح
با صدای زنگ گوشیم پاشدم پی دی نیم داشت زنگ میزد
+بله
●ات من الان توی جایی ک خدمت میکنی تو و کوک زود پاشید بیاید به دفتر فرمانده فرمانده ها
+چی .. با.. باشه
تا اینجا نوشتم اگه میخواین ادامه بدم لطا حمایت زیاد کرد
۱۷.۸k
۰۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.