(...best gambling...)
P7
ا.ت:اشکالی نداره،نیازی به عذر خواهی نیست،توی این سه سال میشینم اهنگ مینویسم
جیهوپ:مواظب خودت باش ا.ت
ا.ت:باشه هوپی،مواظب خودتون باشین....
کوک: ا.ت دلم بهت تنگ میشه نامرد
ا.ت:پس بیا به دیدنم کوچولو
توی طول این سه سال،اعضا میومدن ملاقات ا.ت و براش خوراکی میاوردن،ا.ت روز به روز بزرگ تر و عاقل تر میشد،توی زندان با کسی کاری نداشت و فقط ورزش میکرد و مینوشت،مدام چشم انتظار این بود که اعضا رو ببینه......از کارش پشیمون نبود چون از سر ناچاری دست به همچین کاری زده بود
(سه سال بعد...)
امروز روز ازاد شدن ا.ته،ا.ت حالا ۲۵ سالشه و بالغ تر و منطقی تره،توی این سه سال درسای زیادی رو اموخته و پخته تر شده،اعضا اومدن دم در زندان استقبالش... ا.ت اومد بیرون و با اغوش گرم اعضا مواجه شد،خیلی خوشحال بود و ناراحت، ناراحت از اینکه شاید دیگه نتونه عضو گروه باشه
توی همین فکرا بود که نامجون گفت:ا.ت یه سوپرایز برات داریم!اعضا کنار رفتن و پشت اعضا مادر ا.ت بود،ا.ت تا مادرش رو دید همه چی رو فراموش کرد و پرید بغل مادرش...
جیمین:خب بقیه بغل کردناتون بمونه برای خونه، بریم که امشب یه مهمونی مفصل داریم
ا.ت:مهمونی؟ به مناسبت چی؟
جیهوپ:به مناسبت ازاد شدنتتت
ا.ت:اوه باشه
(توی ماشین)
ا.ت:نامجون وضعیت بیماری مادرم چطوره؟ (اروم)
نامجون:پارسال عملش کردیم،الان حالش خوبه
ا.ت:ممنونم اوپا
نامجون:خواهش میکنم بیبی مکنه
اونشب ا.ت بعد از سه سال یه تفریح درست و حسابی کرد،با اینکه با اینکه بیرون نرفتن اما توی خونه کلی بهشون خوش گذشت،فردا صبحش ا.ت و اعضا رفتن کمپانی تا درباره بودن ا.ت توی گروه صحبت کنن.
پی دی نیم:ا.ت خوش اومدی،اومدنت رو بهت تبریک میگم،افرین که قوی موندی
ا.ت: ممنونم و شرمنده
نامجون:خب حالا که ازاد شده میتونه توی گروه ما بمونه؟
پ.د.ن(همون پی دی نیم) :ام،با سابقه ایی که ا.ت داره و صداش و دنسش..... اره چرا که نه
جیمین:واقعا؟ ا.ت میتونه بیاد تو گروه؟
پ. د. ن:اره چرا که نه...به شخصه این سه سال مخ همه رو زدم که بزارن این دختر بمونه
ات:(گریه از خوشحالی) ممنونم از همتون ممنونم
اعضا ا.ت رو هفت نفره بغل کردن و همشون خوشحال ازین که ا.ت برگشته توی گروه....
(یک ماه بعد)
اعضا و ا.ت حین تمرین دنس بودن که استف میاد توی اتاقشون
استف:ا.ت،رییس کارت داره بیا اتاقش
ا.ت:باشه الان میام(ذهنش) خدا بخیر بگذرونه
(ا.ت رفت توی اتاق پ. د. ن)
ا.ت:(در زدن)
پ. د. ن:بیا تو ا.ت
ا.ت:سلام،گفتن کارم دارین
پ. د. ن:اره ا.ت میخوام درباره البومت باهات صحبت کنم،چیزی نوشتی یا ایده ایی داری؟
ا.ت:عام، خب اره ایده دارم
پ. د. ن:خب بگو
ا.ت:میخوام اسم البومم MY LIFE باشه
پ. د. ن: my life....چرا این
ا.ت:میخوام درباره اتفاقای گذشته باشه و...
ا.ت:اشکالی نداره،نیازی به عذر خواهی نیست،توی این سه سال میشینم اهنگ مینویسم
جیهوپ:مواظب خودت باش ا.ت
ا.ت:باشه هوپی،مواظب خودتون باشین....
کوک: ا.ت دلم بهت تنگ میشه نامرد
ا.ت:پس بیا به دیدنم کوچولو
توی طول این سه سال،اعضا میومدن ملاقات ا.ت و براش خوراکی میاوردن،ا.ت روز به روز بزرگ تر و عاقل تر میشد،توی زندان با کسی کاری نداشت و فقط ورزش میکرد و مینوشت،مدام چشم انتظار این بود که اعضا رو ببینه......از کارش پشیمون نبود چون از سر ناچاری دست به همچین کاری زده بود
(سه سال بعد...)
امروز روز ازاد شدن ا.ته،ا.ت حالا ۲۵ سالشه و بالغ تر و منطقی تره،توی این سه سال درسای زیادی رو اموخته و پخته تر شده،اعضا اومدن دم در زندان استقبالش... ا.ت اومد بیرون و با اغوش گرم اعضا مواجه شد،خیلی خوشحال بود و ناراحت، ناراحت از اینکه شاید دیگه نتونه عضو گروه باشه
توی همین فکرا بود که نامجون گفت:ا.ت یه سوپرایز برات داریم!اعضا کنار رفتن و پشت اعضا مادر ا.ت بود،ا.ت تا مادرش رو دید همه چی رو فراموش کرد و پرید بغل مادرش...
جیمین:خب بقیه بغل کردناتون بمونه برای خونه، بریم که امشب یه مهمونی مفصل داریم
ا.ت:مهمونی؟ به مناسبت چی؟
جیهوپ:به مناسبت ازاد شدنتتت
ا.ت:اوه باشه
(توی ماشین)
ا.ت:نامجون وضعیت بیماری مادرم چطوره؟ (اروم)
نامجون:پارسال عملش کردیم،الان حالش خوبه
ا.ت:ممنونم اوپا
نامجون:خواهش میکنم بیبی مکنه
اونشب ا.ت بعد از سه سال یه تفریح درست و حسابی کرد،با اینکه با اینکه بیرون نرفتن اما توی خونه کلی بهشون خوش گذشت،فردا صبحش ا.ت و اعضا رفتن کمپانی تا درباره بودن ا.ت توی گروه صحبت کنن.
پی دی نیم:ا.ت خوش اومدی،اومدنت رو بهت تبریک میگم،افرین که قوی موندی
ا.ت: ممنونم و شرمنده
نامجون:خب حالا که ازاد شده میتونه توی گروه ما بمونه؟
پ.د.ن(همون پی دی نیم) :ام،با سابقه ایی که ا.ت داره و صداش و دنسش..... اره چرا که نه
جیمین:واقعا؟ ا.ت میتونه بیاد تو گروه؟
پ. د. ن:اره چرا که نه...به شخصه این سه سال مخ همه رو زدم که بزارن این دختر بمونه
ات:(گریه از خوشحالی) ممنونم از همتون ممنونم
اعضا ا.ت رو هفت نفره بغل کردن و همشون خوشحال ازین که ا.ت برگشته توی گروه....
(یک ماه بعد)
اعضا و ا.ت حین تمرین دنس بودن که استف میاد توی اتاقشون
استف:ا.ت،رییس کارت داره بیا اتاقش
ا.ت:باشه الان میام(ذهنش) خدا بخیر بگذرونه
(ا.ت رفت توی اتاق پ. د. ن)
ا.ت:(در زدن)
پ. د. ن:بیا تو ا.ت
ا.ت:سلام،گفتن کارم دارین
پ. د. ن:اره ا.ت میخوام درباره البومت باهات صحبت کنم،چیزی نوشتی یا ایده ایی داری؟
ا.ت:عام، خب اره ایده دارم
پ. د. ن:خب بگو
ا.ت:میخوام اسم البومم MY LIFE باشه
پ. د. ن: my life....چرا این
ا.ت:میخوام درباره اتفاقای گذشته باشه و...
۱۱.۸k
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.