مهربانم ..
مهربانم ..
آتش خفته زیر خاکستر دلم ..
زیبایم ..
شاید با گذشتن از من و به دست فراموشی سپردنم کمی آرامش سهم قلب بزرگت شود!
همان قلبی که به اندازه ی اقیانوسی وسعت داشت و جایی در آن برای من نبود!
چون از سختیِ به یاد آوردن فراموش شدگان باخبرم، نمیخواهم خود را به تو یاد آوری کنم!
اما...
نکند بغض مهمان گلویت شود، چرا که بغض قناری مرگ اوست(:
ماه پنهان شده پشت ابر ِ آسمان ابریَم ...
مبادا دل بدهی و خریدار نباشد، بنشینی به کناری و غصه بخوری!
این جماعت خریدار عشق نخواهند بود مگر اینکه خود عاشق باشند ...
برای غصهات آنان بیغصه اند و من در دمی جان میدهم!
خوب میدانی چه میگویم...
عزیزکم؛ چشمانت را جز به اشک شادی خیس مکن!
حیف آن مروارید ها نباشد که به پای اندوه و غم بریزی؟!.،
بخند، دلبر خوش خنده ی من!
خدا را چه دیدی، شاید یک روز اتفاقی از کنار یکدیگر گذشتیم ..
بخند تا خنده ات را ببینم و برای هزارمین بار دل به عشقَت ببازم!
اصلا شاید روزی از عمد به امید دیدن آن خنده ی زمردین تو بر سر راهَت آمدم تا بخندی و دوباره به دلدار دل ببازم ...
هر ایینه احساس کردی تنهایی به یاد آور
یک نفر اینجا ایستاده که همراه با تک تک سلول هایش مانند کوه پشت تو هستند..
فقط کافیست بخواهی بر آن تیکه بزنی!
امیدم آن است در کنار کسانی باشی که؛ برای قلبت مرحم باشند و روح زخمیات را تیمار کنند..
میدانم این امر وظیفهی من بود اما از عهدهاش بر نیامدم یا واضح تر بگویم نخواستی که برآیم! ...
به هر حال تو هر آنچه را فراموش کردی مشکلی با آن ندارم؛ اما فراموش نکن همیشه هستم حتی اگر روزی نباشم! ...
_از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران ...
یاردآ
۲۶ مهر ماه ۱۴۰۱ ، ۰۰:۴۷
#بادِبافشون
آتش خفته زیر خاکستر دلم ..
زیبایم ..
شاید با گذشتن از من و به دست فراموشی سپردنم کمی آرامش سهم قلب بزرگت شود!
همان قلبی که به اندازه ی اقیانوسی وسعت داشت و جایی در آن برای من نبود!
چون از سختیِ به یاد آوردن فراموش شدگان باخبرم، نمیخواهم خود را به تو یاد آوری کنم!
اما...
نکند بغض مهمان گلویت شود، چرا که بغض قناری مرگ اوست(:
ماه پنهان شده پشت ابر ِ آسمان ابریَم ...
مبادا دل بدهی و خریدار نباشد، بنشینی به کناری و غصه بخوری!
این جماعت خریدار عشق نخواهند بود مگر اینکه خود عاشق باشند ...
برای غصهات آنان بیغصه اند و من در دمی جان میدهم!
خوب میدانی چه میگویم...
عزیزکم؛ چشمانت را جز به اشک شادی خیس مکن!
حیف آن مروارید ها نباشد که به پای اندوه و غم بریزی؟!.،
بخند، دلبر خوش خنده ی من!
خدا را چه دیدی، شاید یک روز اتفاقی از کنار یکدیگر گذشتیم ..
بخند تا خنده ات را ببینم و برای هزارمین بار دل به عشقَت ببازم!
اصلا شاید روزی از عمد به امید دیدن آن خنده ی زمردین تو بر سر راهَت آمدم تا بخندی و دوباره به دلدار دل ببازم ...
هر ایینه احساس کردی تنهایی به یاد آور
یک نفر اینجا ایستاده که همراه با تک تک سلول هایش مانند کوه پشت تو هستند..
فقط کافیست بخواهی بر آن تیکه بزنی!
امیدم آن است در کنار کسانی باشی که؛ برای قلبت مرحم باشند و روح زخمیات را تیمار کنند..
میدانم این امر وظیفهی من بود اما از عهدهاش بر نیامدم یا واضح تر بگویم نخواستی که برآیم! ...
به هر حال تو هر آنچه را فراموش کردی مشکلی با آن ندارم؛ اما فراموش نکن همیشه هستم حتی اگر روزی نباشم! ...
_از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران ...
یاردآ
۲۶ مهر ماه ۱۴۰۱ ، ۰۰:۴۷
#بادِبافشون
۶۱.۱k
۲۵ مهر ۱۴۰۱