پارت ۱۸
ارسلان😅🤣
دیانا:دندون قهره رفتم واسهی ارسلان
ارسلان:منم واسم دندون قره رفتم
نیکا:میشه منم کمکتون کنم 😅
مامان:بخورین
بعد صبحونه خوردیم
هفته بعد~
رسیدیم تهران باعمو اینا
رفتیم خونمون هفته چیدیم
امروز قراره با بچه ها بریم بیرون
اکیپ
توکافه
ممد:خب چطورین البته خبر پیش کاشیاس
چهارتامون:😁😆
دیانا:والله منو نیکا دهنمون پاره شد
ارسلان:شما دهنتون ما کمرمون نصف شد
دیانا:ارسلان بامن لج نکن ما بیشتر کار کردیم .
ارسلان:مابیشتر
ممد:آه خوبه حالا بسه
محشاد:بچه ها حوصلم سر رفته
نیکا:اوفف محشاد خسته شدیم
محشاد:بیا بریم یه دوری توپاساژ بزنیم
دیانا:صب کنین منم هستم
محشاد:نه عزیزم توستایشت برو
دیانا:شتتت
نیکا:راست میگه
دیانا:حسودای من خودم فداتون شم
محشاد:نشی که ازت دلخوریم
نیکا:اهوم
ممد:این چه حرفیه ستایشدوست بچگیشه شماهم چند ساله رفیقشین
نیکا:لبام غنچه بود بالا همه این حرکت نیکارو بلدن
اهوم خب بیا بریم
باهم رفتیم کلی چرخیدیم که بلخره یکی ست گرفتیم
رفتیم پیش بچه ها همه اومده بودن
که پچها ریختن سر(سارا:محدیس:عسل:)
خوش آمدی قربونت برم شروع کردن بغل کردنم
محدیس:چه عجباین طرفا پیدات سد🥲
نیکا:خب دیگ دلتنگ شماها بودم رفتیم یه میز بزرگتر نشستیم دورش همه بچها بودن باهم پسرا باهم میگفتن میخندیدن ماهم مگفتیم و میخندید چن تا از فنامون آمد عکس گرفتیم بعضیا شیطونا داب میخواستن😅براشون گرفتیم
ارسلان:خب بچها بریم خونه
نیکا:ارشلان(بچگونه)
محدیس:آخه ماتازه دیدمش
ارسلان:شما سه ساعته دارین حرف میزنین
دیانا:ارسلان میخوای تورو خودمون با متین میرسونیمش
ارسلان:ها نه پس میمونم
نیکا:فداشم
ارسلان:😁
دیانا:جرعت حقیقت دخترونه بازی کنیم
دخترا:آره
چرخید افتاد به نیکا
دیانا:خب ج ح
نیکا:ج
دیانا:میری جلوم متین زانو میزنی و میگی عاشق شی
نیکا:یا ابلفض
من واقعا عاشقش بودم الان میخواستم اعتراف کنم البته یه ج
نیکا:زانو زندم متین من عاشقتم میشه باهم رل بزنیم
همه تعجب نگاهمون میکردن
متین:ا.دوربین مخفی
پسرا:؟😵💫
متین:خوبب آره
نیکا:واییییییییییی من رل زدم😅
دیانا:خوب حالا خوبه جرعت بود
نیکا:دیانا کاش میزاشتی یکم جیبشون بزنم بعد. لوم میدادی۰😅
دیانا:نه دیگه تا این حد بیرحم نیستم 😅
ارسلان:داشتم سکته میکردم اسکولا
ممد:خیلی خب قیرتتو به رخمون نکش
دیانا:دندون قهره رفتم واسهی ارسلان
ارسلان:منم واسم دندون قره رفتم
نیکا:میشه منم کمکتون کنم 😅
مامان:بخورین
بعد صبحونه خوردیم
هفته بعد~
رسیدیم تهران باعمو اینا
رفتیم خونمون هفته چیدیم
امروز قراره با بچه ها بریم بیرون
اکیپ
توکافه
ممد:خب چطورین البته خبر پیش کاشیاس
چهارتامون:😁😆
دیانا:والله منو نیکا دهنمون پاره شد
ارسلان:شما دهنتون ما کمرمون نصف شد
دیانا:ارسلان بامن لج نکن ما بیشتر کار کردیم .
ارسلان:مابیشتر
ممد:آه خوبه حالا بسه
محشاد:بچه ها حوصلم سر رفته
نیکا:اوفف محشاد خسته شدیم
محشاد:بیا بریم یه دوری توپاساژ بزنیم
دیانا:صب کنین منم هستم
محشاد:نه عزیزم توستایشت برو
دیانا:شتتت
نیکا:راست میگه
دیانا:حسودای من خودم فداتون شم
محشاد:نشی که ازت دلخوریم
نیکا:اهوم
ممد:این چه حرفیه ستایشدوست بچگیشه شماهم چند ساله رفیقشین
نیکا:لبام غنچه بود بالا همه این حرکت نیکارو بلدن
اهوم خب بیا بریم
باهم رفتیم کلی چرخیدیم که بلخره یکی ست گرفتیم
رفتیم پیش بچه ها همه اومده بودن
که پچها ریختن سر(سارا:محدیس:عسل:)
خوش آمدی قربونت برم شروع کردن بغل کردنم
محدیس:چه عجباین طرفا پیدات سد🥲
نیکا:خب دیگ دلتنگ شماها بودم رفتیم یه میز بزرگتر نشستیم دورش همه بچها بودن باهم پسرا باهم میگفتن میخندیدن ماهم مگفتیم و میخندید چن تا از فنامون آمد عکس گرفتیم بعضیا شیطونا داب میخواستن😅براشون گرفتیم
ارسلان:خب بچها بریم خونه
نیکا:ارشلان(بچگونه)
محدیس:آخه ماتازه دیدمش
ارسلان:شما سه ساعته دارین حرف میزنین
دیانا:ارسلان میخوای تورو خودمون با متین میرسونیمش
ارسلان:ها نه پس میمونم
نیکا:فداشم
ارسلان:😁
دیانا:جرعت حقیقت دخترونه بازی کنیم
دخترا:آره
چرخید افتاد به نیکا
دیانا:خب ج ح
نیکا:ج
دیانا:میری جلوم متین زانو میزنی و میگی عاشق شی
نیکا:یا ابلفض
من واقعا عاشقش بودم الان میخواستم اعتراف کنم البته یه ج
نیکا:زانو زندم متین من عاشقتم میشه باهم رل بزنیم
همه تعجب نگاهمون میکردن
متین:ا.دوربین مخفی
پسرا:؟😵💫
متین:خوبب آره
نیکا:واییییییییییی من رل زدم😅
دیانا:خوب حالا خوبه جرعت بود
نیکا:دیانا کاش میزاشتی یکم جیبشون بزنم بعد. لوم میدادی۰😅
دیانا:نه دیگه تا این حد بیرحم نیستم 😅
ارسلان:داشتم سکته میکردم اسکولا
ممد:خیلی خب قیرتتو به رخمون نکش
۲۰.۲k
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.