بروید بغلش کنید، شانه هاش را محکم بگیرید، زل بزنید به چشم
بروید بغلش کنید، شانههاش را محکم بگیرید، زل بزنید به چشمهاش و تک تک جزئیات صورتش را با دقت و لذت برانداز کنید، بروید هرچه نگفتید بگویید، بگویید چقدر دوستش دارید، بگویید چقدر خندههای قشنگی دارد، چشمهای قشنگی دارد، و چقدر قشنگ به آدم نگاه میکند.
بروید دستهاش را بگیرید میان دستهاتان و با او حرف بزنید، قربان صدقهاش بروید، چشمهاتان را ببندید، صداش را بشنوید و پرواز کنید و به ابرها برسید.
بروید و ببوسیدش، ببوئیدش، و انگار که برای آخرینبار؛ نفس بکشیدش.
زمان در انتظار هیچکس نمیماند، همین الان بروید و بگویید دوستش دارید.
و از خودتان بپرسید:
آیا بهقدر کافی خوشبخت بودهام؟ یاد گرفتهام؟ دوست داشتهام؟ دلخوش بودهام؟ سفر رفتهام؟ لذت بردهام؟ احساس کردهام؟
از خودتان بپرسید آیا در این فرصتی که داشتم، به قدر کافی زیستهام؟
بروید دستهاش را بگیرید میان دستهاتان و با او حرف بزنید، قربان صدقهاش بروید، چشمهاتان را ببندید، صداش را بشنوید و پرواز کنید و به ابرها برسید.
بروید و ببوسیدش، ببوئیدش، و انگار که برای آخرینبار؛ نفس بکشیدش.
زمان در انتظار هیچکس نمیماند، همین الان بروید و بگویید دوستش دارید.
و از خودتان بپرسید:
آیا بهقدر کافی خوشبخت بودهام؟ یاد گرفتهام؟ دوست داشتهام؟ دلخوش بودهام؟ سفر رفتهام؟ لذت بردهام؟ احساس کردهام؟
از خودتان بپرسید آیا در این فرصتی که داشتم، به قدر کافی زیستهام؟
۷.۱k
۲۶ مهر ۱۴۰۱