یک روز ک دلم گرفت
یک روز ک دلم گرفت
خودم را برداشتم و بردم
دست خودم را گرفتم
سوی ساحل بردمش
آنجا ک آبهای نیلگون
هر چ قدر هم سیلی خود را
بر دل صخره های سنگی بزنند
گله ای نمیشنوند از صخره ها
آنجا ک وقتی موجی با خود ماهی مرده ای
را میاورد ساحل شکایتی ندارد
آنجا ک هر چقدر هم مرغان دریایی
سر و صدا کنند کسی شکایتی ندارد
آنجا ک هر چقدر صیاد ماهی صید کند
دریا شکایتی ندارد و غمگین نمیشود
آنجا ک هر چقدر پارویت را محکم و با شدت
بر دل آبی دریا بزنی باز هم کسی شکایت ندارد
قدم ب قدم تمام اینها را ب خودم نشان دادم
دست خودم را گرفتم و بردم سمت صدفها
برایش صدف جمع کردم لبخندی زد
همانجا لب دریای خلیج سر بر ماسه ها نهادیم
آرامش دریا ، آواز مرغهای دریایی
صدای جزر و مد آبها ، بادهای ساحلی
همه ی اینها آرامش محض آن روز بود
ب خودم نشان دادم باید مانند دریا باشم
صبور ، آرام ، پر از آرامش ، بخشنده و بی کینه
دریا اگر بخشنده نبود صیاد روزی خود را چگونه
بر سر سفره میاورد ؟؟؟
دریا اگر آرام نبود چطور قایق ها بر روی آب شناور
میشدند و چطور آدمها از دریا لذت میبردند؟؟
ی لحظه ...
اصلا اگر دریا نبود ما آرامش را از ک می آموختیم ؟؟
آری دریا یعنی حکومت آبها بر دل خشک زمین
دریا یعنی عشق عشقی بی پایان
دریا یعنی یک عشق بیکران
دریا ،،،
وح چ اسم زیبای دارد و چ آرامشی در خود جای داده...
***
بیوو برگرد ک بندر حال خراوه
بیو برگرد عزیزوم ک بندر غُبرو خاکه...
تا که نهنگ پیرم جون بیگیره دوباره / تا که نهنگ پیرم جون بیگیره دوباره
تا که عروس دریا شیربچه باز بیاره /شیربچه باز بیاره
تا که صدای یزله باز بپیچه تو یاهو /تا که صدای یزله باز بیچیه تو یاهو
بندرا(!) جون به فدا /دلخشی؟ شیربچه ها / دشتستون ؟ دست تو دستا / تنگسیر ؟ عمر به کوکا نومه دشت زیرپاشه(!)
الا ای عروسه دریا به مهر تو اسیرم
وُی بنازم موهای سیاه سی خاطرت می میروم...
خودم را برداشتم و بردم
دست خودم را گرفتم
سوی ساحل بردمش
آنجا ک آبهای نیلگون
هر چ قدر هم سیلی خود را
بر دل صخره های سنگی بزنند
گله ای نمیشنوند از صخره ها
آنجا ک وقتی موجی با خود ماهی مرده ای
را میاورد ساحل شکایتی ندارد
آنجا ک هر چقدر هم مرغان دریایی
سر و صدا کنند کسی شکایتی ندارد
آنجا ک هر چقدر صیاد ماهی صید کند
دریا شکایتی ندارد و غمگین نمیشود
آنجا ک هر چقدر پارویت را محکم و با شدت
بر دل آبی دریا بزنی باز هم کسی شکایت ندارد
قدم ب قدم تمام اینها را ب خودم نشان دادم
دست خودم را گرفتم و بردم سمت صدفها
برایش صدف جمع کردم لبخندی زد
همانجا لب دریای خلیج سر بر ماسه ها نهادیم
آرامش دریا ، آواز مرغهای دریایی
صدای جزر و مد آبها ، بادهای ساحلی
همه ی اینها آرامش محض آن روز بود
ب خودم نشان دادم باید مانند دریا باشم
صبور ، آرام ، پر از آرامش ، بخشنده و بی کینه
دریا اگر بخشنده نبود صیاد روزی خود را چگونه
بر سر سفره میاورد ؟؟؟
دریا اگر آرام نبود چطور قایق ها بر روی آب شناور
میشدند و چطور آدمها از دریا لذت میبردند؟؟
ی لحظه ...
اصلا اگر دریا نبود ما آرامش را از ک می آموختیم ؟؟
آری دریا یعنی حکومت آبها بر دل خشک زمین
دریا یعنی عشق عشقی بی پایان
دریا یعنی یک عشق بیکران
دریا ،،،
وح چ اسم زیبای دارد و چ آرامشی در خود جای داده...
***
بیوو برگرد ک بندر حال خراوه
بیو برگرد عزیزوم ک بندر غُبرو خاکه...
تا که نهنگ پیرم جون بیگیره دوباره / تا که نهنگ پیرم جون بیگیره دوباره
تا که عروس دریا شیربچه باز بیاره /شیربچه باز بیاره
تا که صدای یزله باز بپیچه تو یاهو /تا که صدای یزله باز بیچیه تو یاهو
بندرا(!) جون به فدا /دلخشی؟ شیربچه ها / دشتستون ؟ دست تو دستا / تنگسیر ؟ عمر به کوکا نومه دشت زیرپاشه(!)
الا ای عروسه دریا به مهر تو اسیرم
وُی بنازم موهای سیاه سی خاطرت می میروم...
۲۰.۸k
۱۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.