رمان عاشقم باش 🫀🙃 پارات 9
نشوندم رو پام دیانا گریه میکرد سرشو گذاشت رو شونم مهراب سر مهشاد و دیانا داد زد اینجوری حواستون بود
من،،مهراب داداش داد نزن خودشون فهمیدن اشتباه کردن
مهراب،،چجوری اخه اگه یک دقیقه حتی یک دقیقه دیر میرسیدم معلوم نبود چی بلایی سرشون میومد با داد
رفتیم خونه رفتیم بخوابیم من رو مو اون ور کردم
دیانا،،ارسلان
من،،دیانا هیسس ساکت
دیانا،،ببخشید
من،،من نمیبخشم تورو
دیانا،،گلیه میکنما🥺🥺
ارسلان میدونه نقطه ضعف من گریه. منه
زدم زیر گریه
من،،خوب حالا گربه نکن
دیانا،،اشتی😃
من،،،اره
رفتم بغلش خوابیدم
صبح شد
رفتم صبحانه خوردم رفتم شرکت ...
ادامه داره
حمایت کنید بیشتر میزارم😃😎
من،،مهراب داداش داد نزن خودشون فهمیدن اشتباه کردن
مهراب،،چجوری اخه اگه یک دقیقه حتی یک دقیقه دیر میرسیدم معلوم نبود چی بلایی سرشون میومد با داد
رفتیم خونه رفتیم بخوابیم من رو مو اون ور کردم
دیانا،،ارسلان
من،،دیانا هیسس ساکت
دیانا،،ببخشید
من،،من نمیبخشم تورو
دیانا،،گلیه میکنما🥺🥺
ارسلان میدونه نقطه ضعف من گریه. منه
زدم زیر گریه
من،،خوب حالا گربه نکن
دیانا،،اشتی😃
من،،،اره
رفتم بغلش خوابیدم
صبح شد
رفتم صبحانه خوردم رفتم شرکت ...
ادامه داره
حمایت کنید بیشتر میزارم😃😎
۲۸.۰k
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.