محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام من همه تن انا اللحق
محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام من همه تن انا اللحقم ، كجاست دار ، خسته ام
در همه جای این زمین، همنفسم کسی نبود زمین
دیار غربت است ، از این دیار خستهام
ب گرد خویش گشته ام ، سوار این چرخ و فلک
بس است تکرار ملال ، ز روزگار
خسته ام...
همیشه من دویده ام ، به سوی مسلخ غبار از آنکه گم نمیشوم در این غبار ، خسته ام...
در همه جای این زمین، همنفسم کسی نبود زمین
دیار غربت است ، از این دیار خستهام
ب گرد خویش گشته ام ، سوار این چرخ و فلک
بس است تکرار ملال ، ز روزگار
خسته ام...
همیشه من دویده ام ، به سوی مسلخ غبار از آنکه گم نمیشوم در این غبار ، خسته ام...
۱۷.۶k
۱۰ آذر ۱۴۰۳