our song part : 18
(دو هفته بعد)
_از دید جیمین_
با بغض به مردی که وسط خاکسترها نشسته بود و به شمع های دست ساز آب شدش خیره شده بود نگاه کردم بعد شنیدن خبره مرگ آلیس حتی یک قطره هم اشک نریخته بود با کسی صحبت نکرده بود و روز و شب رو تو خونه خاکستر شدش میگذروند اندازه ۲۰ سال پیرتر بنظر میرسید شکسته و مظلوم...
جیمین : تهیونگی... میشه حداقل یه لقمه بخوری؟
خواهش میکنم...تو نمیتونی اینجوری دووم بیاری
درو باز کن... وسط زمستون داری تو یه خونه بدون پنجره و وسیله گرمایشی زندگی میکنی بنظرت این کارت آلیسو خوشحال میکنه؟
چشمامو محکم روی هم فشار دادمو خودمو بخاطر حرف نابجام لعنت فرستادم
دیگه خسته شده بودم...
امروز باید تهیونگو به خودش میوردم...
حتی شده با بیشتر شکستنش
جیمین : فکر میکنی با این کارات آلیس برمیگرده؟
فکر کردی دوباره زنده میشه تهییووونگ؟؟؟
اون مرده...حتی قبل اینکه تو برسی محل آتیش سوزی مرده بود...حالا بجای اینکه عین شکست خورده ها بمونی توی این خرابه بلند شو زندگیتو از سر بگیر
آلیسم اگه بود... همینو میخواست ازت...
حتی نگاهمم نمیکرد...
دیدن چشماش از این فاصله که داشتم از پنجره شکسته خونش باهاش حرف میزدم سخت بود...
ولی میتونستم ببینم که چشماش از زوره بغض و اشک قرمز شده همین واکنش هم برای تهیونگی که دو هفته کامل حتى قطره ای اشک نریخته بود ، خوب بود
_از دید نویسنده_
جیمین که احساس میکرد باید تهیونگو کمی تنها بزاره بسته غذارو همونجا کنار پنجره گذاشت و اون خونه خاکستر شده رو ترک کرد
پسر همچنان خیره به زمین مونده بود.
بالاخره قطره اشک داغی گونشو خیس کرد بالاخره پیشه خودش شکست...
اشک های پی در پیش دیدشو تار کرده بود
و اون حتی تلاشی برای پاک کردنشون نمیکرد چهار دست و پا خودشو کنار لباسهای سوخته عشقش رسوند و توی مشتش فشرد
تهیونگ : قلب من درد که نداری؟ ببخش این بی لیاقتو ببخش آلیس...نت..نتونستم نتونستم برسم من دوباره گند زدم...
تهیونگ : من دوباره باختم....
محکم اشک هاشو با آستینش پاک کرد و با چشم های به خون نشسته از جاش بلند شد
صندلی چوبی نیمه سوخته رو با یه داد بلند به دیوار کوبید و به تصویره خودش توی آیینه خیره شد
تهیونگ : تهیونگه بی لیاقت... باز گند زدی؟
باز نتونستی از کسی که دوسش داری مراقبت کنی تو لایق مردنییی تو لایقه سوختن تو این خونه ای آره... آره تو باید بمیری
مشت لرزونشو به آینه کوبید و تصویره خودش به هزار تیکه تبدیل شد
با عجز کنار دیوار سر خورد و از ته دلش زار زد
تهیونگ : حالا من چیکار کنم...لعنت بهتون... لعنت به هرکی که نجاتم داد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید اگر پارت بعدی رو میخواین
_از دید جیمین_
با بغض به مردی که وسط خاکسترها نشسته بود و به شمع های دست ساز آب شدش خیره شده بود نگاه کردم بعد شنیدن خبره مرگ آلیس حتی یک قطره هم اشک نریخته بود با کسی صحبت نکرده بود و روز و شب رو تو خونه خاکستر شدش میگذروند اندازه ۲۰ سال پیرتر بنظر میرسید شکسته و مظلوم...
جیمین : تهیونگی... میشه حداقل یه لقمه بخوری؟
خواهش میکنم...تو نمیتونی اینجوری دووم بیاری
درو باز کن... وسط زمستون داری تو یه خونه بدون پنجره و وسیله گرمایشی زندگی میکنی بنظرت این کارت آلیسو خوشحال میکنه؟
چشمامو محکم روی هم فشار دادمو خودمو بخاطر حرف نابجام لعنت فرستادم
دیگه خسته شده بودم...
امروز باید تهیونگو به خودش میوردم...
حتی شده با بیشتر شکستنش
جیمین : فکر میکنی با این کارات آلیس برمیگرده؟
فکر کردی دوباره زنده میشه تهییووونگ؟؟؟
اون مرده...حتی قبل اینکه تو برسی محل آتیش سوزی مرده بود...حالا بجای اینکه عین شکست خورده ها بمونی توی این خرابه بلند شو زندگیتو از سر بگیر
آلیسم اگه بود... همینو میخواست ازت...
حتی نگاهمم نمیکرد...
دیدن چشماش از این فاصله که داشتم از پنجره شکسته خونش باهاش حرف میزدم سخت بود...
ولی میتونستم ببینم که چشماش از زوره بغض و اشک قرمز شده همین واکنش هم برای تهیونگی که دو هفته کامل حتى قطره ای اشک نریخته بود ، خوب بود
_از دید نویسنده_
جیمین که احساس میکرد باید تهیونگو کمی تنها بزاره بسته غذارو همونجا کنار پنجره گذاشت و اون خونه خاکستر شده رو ترک کرد
پسر همچنان خیره به زمین مونده بود.
بالاخره قطره اشک داغی گونشو خیس کرد بالاخره پیشه خودش شکست...
اشک های پی در پیش دیدشو تار کرده بود
و اون حتی تلاشی برای پاک کردنشون نمیکرد چهار دست و پا خودشو کنار لباسهای سوخته عشقش رسوند و توی مشتش فشرد
تهیونگ : قلب من درد که نداری؟ ببخش این بی لیاقتو ببخش آلیس...نت..نتونستم نتونستم برسم من دوباره گند زدم...
تهیونگ : من دوباره باختم....
محکم اشک هاشو با آستینش پاک کرد و با چشم های به خون نشسته از جاش بلند شد
صندلی چوبی نیمه سوخته رو با یه داد بلند به دیوار کوبید و به تصویره خودش توی آیینه خیره شد
تهیونگ : تهیونگه بی لیاقت... باز گند زدی؟
باز نتونستی از کسی که دوسش داری مراقبت کنی تو لایق مردنییی تو لایقه سوختن تو این خونه ای آره... آره تو باید بمیری
مشت لرزونشو به آینه کوبید و تصویره خودش به هزار تیکه تبدیل شد
با عجز کنار دیوار سر خورد و از ته دلش زار زد
تهیونگ : حالا من چیکار کنم...لعنت بهتون... لعنت به هرکی که نجاتم داد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید اگر پارت بعدی رو میخواین
۱.۹k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.