پارت ۱۸🙂
پارت ۱۸🙂
خواب یا واقعیت؟ 🖤
در پارت قبل قبل نخوندید ته وقتی دید انقدر طب کردم اسمم رو اروم داد زد❤️🔥🥲
ته خطاب به لیسا: بدو زنگ بزن دکترت منم میبرمش رو تخت ( با بغض)😢❤️🩹
لیسا : باشه جنیی گوشم رو بیار ( با بغض و با داد) 🙂
جنی گوشیش رو اورد :))))
ته منو مثل عروسک بغل کرد و روب لیسا کرد و گفت : لیسا فقط بدو زود باش از فرم داغ تر شده ( با گریه ) 😭😭❣️
جنی : دیروز نباید میزاشتیم اونجوری زیر بارون راه بره ( با لحن نگران ) 🙂
لیسا : باشه و بعد وقتی دکترش تلفن رو برداشت خطاب به دکتر : اقای دکتر لطفااا خواهش میکنم خودتون رو برسونین اینجا دوستم مثل کوره داغ شده و واقعا نمیدونیم باید چیکار کنیم دارم از نگرانی میمیرم و بعد میزنه زیر گریه 🥲
دکترش : الان میام فقط اروم باشین و کاری نکنین 🙃
لیسا همین که اومد حرف بزن جنی گوشی رو ازش گرفت : مرسی اقای دکتر فقط سریع تر ( با لحن نگران و کمی بغض ) 🥺
جنی و کوک داشتم سعی میکردم تهلیسا رو اروم کنن ❣️ولی متاسفانه اوضاع خیلی قاراشمیش بود خودشونم زدن زیر گریه 🥲
که همون م. قع دکتر رسید و در زد وقتی نامی در رو باز کرد دکتر گفت : کجاس باید ببینمش ( و با عجله دوید سمت اتاق و ته لیسا و جنی کوکم پشتش 🙃
دکتر در و بست و گفت کسی نیاد😔
اون چهار نفر با گریه رفتن بیرون :)))
اگه خوب حمایت کنین پارت بعد رو هم میزارم꫞☻
خواب یا واقعیت؟ 🖤
در پارت قبل قبل نخوندید ته وقتی دید انقدر طب کردم اسمم رو اروم داد زد❤️🔥🥲
ته خطاب به لیسا: بدو زنگ بزن دکترت منم میبرمش رو تخت ( با بغض)😢❤️🩹
لیسا : باشه جنیی گوشم رو بیار ( با بغض و با داد) 🙂
جنی گوشیش رو اورد :))))
ته منو مثل عروسک بغل کرد و روب لیسا کرد و گفت : لیسا فقط بدو زود باش از فرم داغ تر شده ( با گریه ) 😭😭❣️
جنی : دیروز نباید میزاشتیم اونجوری زیر بارون راه بره ( با لحن نگران ) 🙂
لیسا : باشه و بعد وقتی دکترش تلفن رو برداشت خطاب به دکتر : اقای دکتر لطفااا خواهش میکنم خودتون رو برسونین اینجا دوستم مثل کوره داغ شده و واقعا نمیدونیم باید چیکار کنیم دارم از نگرانی میمیرم و بعد میزنه زیر گریه 🥲
دکترش : الان میام فقط اروم باشین و کاری نکنین 🙃
لیسا همین که اومد حرف بزن جنی گوشی رو ازش گرفت : مرسی اقای دکتر فقط سریع تر ( با لحن نگران و کمی بغض ) 🥺
جنی و کوک داشتم سعی میکردم تهلیسا رو اروم کنن ❣️ولی متاسفانه اوضاع خیلی قاراشمیش بود خودشونم زدن زیر گریه 🥲
که همون م. قع دکتر رسید و در زد وقتی نامی در رو باز کرد دکتر گفت : کجاس باید ببینمش ( و با عجله دوید سمت اتاق و ته لیسا و جنی کوکم پشتش 🙃
دکتر در و بست و گفت کسی نیاد😔
اون چهار نفر با گریه رفتن بیرون :)))
اگه خوب حمایت کنین پارت بعد رو هم میزارم꫞☻
۸.۳k
۱۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.