فیک: my mission
فیک: my mission
پارت:49
.............................................................
کره شمالی عمارت/
لیسا: وقتی رفتید بیرون چه اتفاقی افتاد؟!
تهیونگ: اون... خیلی گریه کرد!
جیسو: چیزی بهش نگفتی؟!
تهیونگ: خب...
لیسا سمت تهیونگ هجوم برد و میخواست بزنتش که کوک گرفتش و لیسا تو بغل کوک شروع کرد به جیغ کشیدن
لیسا: میدونم تقصیر توست عوضی*داد و گریه*
تهیونگ جیسو رو کنار زد و چندباری با پا به در زربه زد بلاخره در واشد و باچیزی که دیدن سرجاشون خشک شدن...!
تهیونگ: اینجا چخبره؟!
جنی چند جسد رو آورده بود اونجا و تا تونسته بود با چاقو زده بودشون .. صحنه ی باور نکردنی بود! جنی هیچ تفاوتی با دیونه ها نداشت.. قهقهه بلندش باعث شد اخمای تهیونگ توهم بره.. جنی فقط چشماش معلوم بود کل بدنش با خون پوشونده شده بود...
جیمین: جنی تو..
(صدای در)
رزی: کی اومده ؟!
جیسو: جین و کانگ هی ؟!
تهیونگ: همتون برید پایین کوک و جیمین جسدارو هرجور شده مخفی کنید تا کانگ هی و جین از این عمارت برن..
کوک: باشه... لیسا سعی کن بغض نکنی هوم؟! الان میام پیشت..
دایون : تهیونگ صبر کن..
دایون رفت تو اتاقش جیسو و رزی همراه با لیسا رفتن پایین.. دایون چندمین بعد برگشت
چندتا مسکن و یه آمپول تو دستش بود و به تهیونگ داد..
دایون: این مسکن هارو بهش بده آمپول هم وقتی خوابید بهش بزن..
تهیونگ: اینا برای چیه؟!
دایون: سوال نپرس کارتو انجام بده
تهیونگ: تا نگی اینا برای چیه هیچ کاری انجام نمی دم و نمیزارم توهم بری تو..
دایون: بهت میگم فقط الان وقتش نیست..
تهیونگ: باشه..خودت بیا اتاقم..
تهیونگ نموند جواب دایون رو بشنوه رفت تو اتاق کوک و جیمین داشتن جسد هارو از اتاق میبردن بیرون و جنی هم نشسته بود و نگاهشون میکرد تهیونگ رفت سمت جنی و دوتا بازوشو گرفت و بلندش کرد و سمت حمام رفتن آب رو باز کرد و وقتی مطمئن شد سمت جنی برگشت..
تهیونگ: لباساتو درمیارم..
جوابی نشنید.. کمی روشو اونور کرد شروع به باز کردن دکمه پیراهنش شد .. از تنش درش آورد و شلوارش روهم درآورد... ی لحظه متوقف شد.. چرا باید اون آنجام بده؟! تو عمارت ۷نفروجود داشت!
سری از افکارش تکون داد.. این بار بدون معطلی سمت جنی رفت و لباس زیراشم درآورد بهش نگاه نکرد تا وارد وان شد.... تهیونگ سعی کرد زیاد به بدنش دست نزنه.. موهاشو شست بدنش هم بعضی جاهاش رو ول کرد .. تموم شد..!
تهیونگ: الان برمیگردم برات لباس میارم..
جنی انگار کمی به خودش اومده بود سری تکون داد..
تهیونگ اومد بیرون و سمت کمد لباسا رفت یه تیشرت سیاه و شلوار همرنگش برداشت.. میخواست بره تو که با یادآوری اینکه لباس زیر هم میخواد.. فحشی به خودش داد... سمت کشوی لباس های جنی رفت.. و یه دست درآورد و دوباره برگشت تو اتاق...
تهیونگ: اینم لباسات بپوشش و بعد بیابیرون... جنی با سر تایید کرد..
پارت:49
.............................................................
کره شمالی عمارت/
لیسا: وقتی رفتید بیرون چه اتفاقی افتاد؟!
تهیونگ: اون... خیلی گریه کرد!
جیسو: چیزی بهش نگفتی؟!
تهیونگ: خب...
لیسا سمت تهیونگ هجوم برد و میخواست بزنتش که کوک گرفتش و لیسا تو بغل کوک شروع کرد به جیغ کشیدن
لیسا: میدونم تقصیر توست عوضی*داد و گریه*
تهیونگ جیسو رو کنار زد و چندباری با پا به در زربه زد بلاخره در واشد و باچیزی که دیدن سرجاشون خشک شدن...!
تهیونگ: اینجا چخبره؟!
جنی چند جسد رو آورده بود اونجا و تا تونسته بود با چاقو زده بودشون .. صحنه ی باور نکردنی بود! جنی هیچ تفاوتی با دیونه ها نداشت.. قهقهه بلندش باعث شد اخمای تهیونگ توهم بره.. جنی فقط چشماش معلوم بود کل بدنش با خون پوشونده شده بود...
جیمین: جنی تو..
(صدای در)
رزی: کی اومده ؟!
جیسو: جین و کانگ هی ؟!
تهیونگ: همتون برید پایین کوک و جیمین جسدارو هرجور شده مخفی کنید تا کانگ هی و جین از این عمارت برن..
کوک: باشه... لیسا سعی کن بغض نکنی هوم؟! الان میام پیشت..
دایون : تهیونگ صبر کن..
دایون رفت تو اتاقش جیسو و رزی همراه با لیسا رفتن پایین.. دایون چندمین بعد برگشت
چندتا مسکن و یه آمپول تو دستش بود و به تهیونگ داد..
دایون: این مسکن هارو بهش بده آمپول هم وقتی خوابید بهش بزن..
تهیونگ: اینا برای چیه؟!
دایون: سوال نپرس کارتو انجام بده
تهیونگ: تا نگی اینا برای چیه هیچ کاری انجام نمی دم و نمیزارم توهم بری تو..
دایون: بهت میگم فقط الان وقتش نیست..
تهیونگ: باشه..خودت بیا اتاقم..
تهیونگ نموند جواب دایون رو بشنوه رفت تو اتاق کوک و جیمین داشتن جسد هارو از اتاق میبردن بیرون و جنی هم نشسته بود و نگاهشون میکرد تهیونگ رفت سمت جنی و دوتا بازوشو گرفت و بلندش کرد و سمت حمام رفتن آب رو باز کرد و وقتی مطمئن شد سمت جنی برگشت..
تهیونگ: لباساتو درمیارم..
جوابی نشنید.. کمی روشو اونور کرد شروع به باز کردن دکمه پیراهنش شد .. از تنش درش آورد و شلوارش روهم درآورد... ی لحظه متوقف شد.. چرا باید اون آنجام بده؟! تو عمارت ۷نفروجود داشت!
سری از افکارش تکون داد.. این بار بدون معطلی سمت جنی رفت و لباس زیراشم درآورد بهش نگاه نکرد تا وارد وان شد.... تهیونگ سعی کرد زیاد به بدنش دست نزنه.. موهاشو شست بدنش هم بعضی جاهاش رو ول کرد .. تموم شد..!
تهیونگ: الان برمیگردم برات لباس میارم..
جنی انگار کمی به خودش اومده بود سری تکون داد..
تهیونگ اومد بیرون و سمت کمد لباسا رفت یه تیشرت سیاه و شلوار همرنگش برداشت.. میخواست بره تو که با یادآوری اینکه لباس زیر هم میخواد.. فحشی به خودش داد... سمت کشوی لباس های جنی رفت.. و یه دست درآورد و دوباره برگشت تو اتاق...
تهیونگ: اینم لباسات بپوشش و بعد بیابیرون... جنی با سر تایید کرد..
۴.۲k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.