خاطرات ترسناک
خاطرات_ترسناک
سلام من دریام 18سالمه این خاطره که میخوام تعریف کنم برا دوهفته پیش بوده.....
دختر فامیلمون تازه فوت کرده بود پدرو مادرم برا مراسم خاک سپاریش رفته بودن خارج از شهر منم رفیقمو دعوت کردم خونه از صبح ساعت 9که مامانم اینا راه افتاده بودم تا برا مراسم برسند دوستم خونه ما بود و شب تقریبا ساعت 12بود که داداش اومد دنبالش و دوستم رفت پدرمم بهم زنگ زد و گفت ما امشب نمیام خونه خونه خالت میمونیم خونه خالمم از خونه فامیلمون که دخترش فوت کرده بود خیلی دور نبود خلاصه ساعت 3بود و من داشتم تلوزیون نگاه میکردم و از اونجای که من همیشه تا 4و5صبح بیدارم امشبم بیدار مونده بودم همینطور داشتم فیلم میدیدم گشنم شد و رفتم نودلیت درست کنم همین خاستم برم تو اشپز خونه یهو بشقاب از روی ظرف شوری افتادو شکست خورده بزرگاشو جمع کردمو رفتم تو اتاق که جارو برقیو بیارم که خورده شیشه های ریزو جمع کنم وقتی تو اتاق رفتم یه چیزی دیدم که هیچوقت نمیتونم درکش کنم چهره اون دختره بود که فوت کرده بود 💔😨
جیغ زدمو از خونه دویدم بیرون طبقه بالایمونم مهمون داشتنو بیدار بودن اون صدامو شنیدو اومد پیشم چیزی به اون نگقتم چون میترسیدم حرفمو باور نکنه و مسخرم کنه بهم گف چیشده گفتم سوسک دیدم و ماجرارو ماس مالی کردم اومدم تو خونه درو ولی از شدت ترس باز گذاشتم که اگه چیزی شد بتونم زود فرار کنم مانتوم رو مبل بود تنم کردمو شالمم سر کردم بعد رفتم جلو در اتاق از در فاصله داشتم و داشتم گریه میکردم قلبم بد جور میزد نمیدونستم باید چکار کنم همین جور داشتم تو اتاقو نگاه میکردم که یهو در خونه با صدای بلند بسته شدو من جیغ زدم پشتو زدم به دیوار و هینطور داشتم گریه میکردمو فقط میگفتم خدایا کمکم کن دوباره چهره دختره ظاهر شد دوباره از بس جیغ زده بودم که از هوش رفتم و بعدش دیگه هیچی یادم نمیاد ولی بعدش به هوش اومدم همسایه صدا جیغامو شنیده بود درو شکسته بودو اومده بود داخل منو برده بودن درمانگا و به مامان بابامم زنگ زده بودنو اونا هم اومده بودن ماجرا رو تعریف کردم براشون باور کردن چون خونمونم دوربین داشت و فیلمارو دیده بودن حتا چهره دختره تو فیلمم بود بعد اون یه چن باری اومد تو خابم ما پیش دعا نویس رفتیم البته پدر بزرگم دعا نویسه برام دعا نوشت داد بهم دیگه از اون روز به بعد نه خابشو دیدم نه چیزی 🙂
داستان خیلی طولانی شد ولی دوس داشتم قشنگ با جزئیات براتون تعریف کنم😅☺️
سلام من دریام 18سالمه این خاطره که میخوام تعریف کنم برا دوهفته پیش بوده.....
دختر فامیلمون تازه فوت کرده بود پدرو مادرم برا مراسم خاک سپاریش رفته بودن خارج از شهر منم رفیقمو دعوت کردم خونه از صبح ساعت 9که مامانم اینا راه افتاده بودم تا برا مراسم برسند دوستم خونه ما بود و شب تقریبا ساعت 12بود که داداش اومد دنبالش و دوستم رفت پدرمم بهم زنگ زد و گفت ما امشب نمیام خونه خونه خالت میمونیم خونه خالمم از خونه فامیلمون که دخترش فوت کرده بود خیلی دور نبود خلاصه ساعت 3بود و من داشتم تلوزیون نگاه میکردم و از اونجای که من همیشه تا 4و5صبح بیدارم امشبم بیدار مونده بودم همینطور داشتم فیلم میدیدم گشنم شد و رفتم نودلیت درست کنم همین خاستم برم تو اشپز خونه یهو بشقاب از روی ظرف شوری افتادو شکست خورده بزرگاشو جمع کردمو رفتم تو اتاق که جارو برقیو بیارم که خورده شیشه های ریزو جمع کنم وقتی تو اتاق رفتم یه چیزی دیدم که هیچوقت نمیتونم درکش کنم چهره اون دختره بود که فوت کرده بود 💔😨
جیغ زدمو از خونه دویدم بیرون طبقه بالایمونم مهمون داشتنو بیدار بودن اون صدامو شنیدو اومد پیشم چیزی به اون نگقتم چون میترسیدم حرفمو باور نکنه و مسخرم کنه بهم گف چیشده گفتم سوسک دیدم و ماجرارو ماس مالی کردم اومدم تو خونه درو ولی از شدت ترس باز گذاشتم که اگه چیزی شد بتونم زود فرار کنم مانتوم رو مبل بود تنم کردمو شالمم سر کردم بعد رفتم جلو در اتاق از در فاصله داشتم و داشتم گریه میکردم قلبم بد جور میزد نمیدونستم باید چکار کنم همین جور داشتم تو اتاقو نگاه میکردم که یهو در خونه با صدای بلند بسته شدو من جیغ زدم پشتو زدم به دیوار و هینطور داشتم گریه میکردمو فقط میگفتم خدایا کمکم کن دوباره چهره دختره ظاهر شد دوباره از بس جیغ زده بودم که از هوش رفتم و بعدش دیگه هیچی یادم نمیاد ولی بعدش به هوش اومدم همسایه صدا جیغامو شنیده بود درو شکسته بودو اومده بود داخل منو برده بودن درمانگا و به مامان بابامم زنگ زده بودنو اونا هم اومده بودن ماجرا رو تعریف کردم براشون باور کردن چون خونمونم دوربین داشت و فیلمارو دیده بودن حتا چهره دختره تو فیلمم بود بعد اون یه چن باری اومد تو خابم ما پیش دعا نویس رفتیم البته پدر بزرگم دعا نویسه برام دعا نوشت داد بهم دیگه از اون روز به بعد نه خابشو دیدم نه چیزی 🙂
داستان خیلی طولانی شد ولی دوس داشتم قشنگ با جزئیات براتون تعریف کنم😅☺️
۴.۴k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.