خدا و مذهب من، باید بنام جهانِ هستی آغاز کنم، یا هستیِ خو
خدا و مذهب من، باید بنام جهانِ هستی آغاز کنم، یا هستیِ خودم که تنها مال من است؟ خب، بهنام هستیِ خودم که تو پروردگارش هستی آغاز می کنم. حتی آنقدر زیبا و پرستیدنی هستی که موقع شروع کردن به نوشتن نامه های حوصله سر برم نمی دانم از کدام لقب که شایستهی زیبایی توست استفاده کنم. دلم میخواهد قلبم را از سینه در بیاورم و اسمت را رویش نشانت بدهم، این جسم، این تن، این روح و این قلب متعلق به توست، زیباترینم. من نمیتوانم خانهام را رها کنم، حتی اگر چوب هایش در شب با چند قدم راه رفتن جیر جیر کنند، حتی اگر موقع باران از سقفش آب بچکد، حتی اگر با نسیمی کوچک سرما وارد خانه شود، نه من باز هم قرار نیست خانه ام را ترک کنم، تو خانهی منی عزیزدلم. خانهی گرم و نرم. نمیدانم تا به حال چند بار برایت بازگو کرده ام که تو هرجور باشی هیچوقت قرار نیست رهایت کنم هرگز. سرد شوی همچو برف زمستان باز هم در کنارت مي مانم، خشمگین شوی باز هم در کنارت میمانم، حوصله ام را نداشته باشی باز هم در کنارت میمانم، دروغ بگویی باز هم در کنارت میمانم، هرچه کنی من تا ابد، تا روزی که آخرین اکسیژن را وارد ریه های نیازمندم بکنم در کنارت میمانم، زاد روزت هزاران بار مبارک عزیزکردۀ @pliuse 💙")
۲.۰k
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.