دیالوگ
کسی چه می داند شاید تو خاطره دور کسی باشی
شاید حداقل یک نفر
با تکرار تصویر تو در گوشه های تنگ و تاریک ذهنش
با مرور هزار باره ی واژه ها و حرف هایت
روز را به شب می سپارد و شب ها را به روزگار
شاید دستخط تو هنوز لابه لای کاغذ پاره های کسی پیدا شود
شاید هنوز کسی تو را بیش از خودت در حافظه اش مرور کند
در خوابهایش صدایت کند
در به در دنبال رد پایی از تو بگردد
و پیدا نشوی در بیداری
و پیدا نشوی در عمق خیالش..
شاید حداقل یک نفر
با تکرار تصویر تو در گوشه های تنگ و تاریک ذهنش
با مرور هزار باره ی واژه ها و حرف هایت
روز را به شب می سپارد و شب ها را به روزگار
شاید دستخط تو هنوز لابه لای کاغذ پاره های کسی پیدا شود
شاید هنوز کسی تو را بیش از خودت در حافظه اش مرور کند
در خوابهایش صدایت کند
در به در دنبال رد پایی از تو بگردد
و پیدا نشوی در بیداری
و پیدا نشوی در عمق خیالش..
۵.۸k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳