🏺᪥IᗰᗩGIᑎE GIᖴ᪥🏺*jk*
🏺᪥IᗰᗩGIᑎE GIᖴ᪥🏺
هم دانشگاهی بودین و قرار بود برای یه گردش چند روزی رو توی جنگل سپری کنید و اونجا چادر بزنید.
شب قبل بچه ها تا خرخره مست کرده بودن و تو جونگ کوک هم دست کمی ازشون نداشتین.
بلند شدی و به سمت چادر رفتی تا دراز بکشی کمی از سردردت رو کم کنی.
بعد چند دقیقه جونگ کوک رو دیدی که روت خیمه زده .
با یادآوری دیشب سرش رو تکون داد و به نامجون که روبروش وایساده بود و با اخم نگاش میکرد با حالت کیوتی گفت :
_نامجون هیونگ باورکن ...حواسم نبود.
نامجون دستی کلافه به صورتش کشید و گفت:
=فک کنم قراره یه جونگ کوک کوچولو به دنیا ملحق بشه!
هم دانشگاهی بودین و قرار بود برای یه گردش چند روزی رو توی جنگل سپری کنید و اونجا چادر بزنید.
شب قبل بچه ها تا خرخره مست کرده بودن و تو جونگ کوک هم دست کمی ازشون نداشتین.
بلند شدی و به سمت چادر رفتی تا دراز بکشی کمی از سردردت رو کم کنی.
بعد چند دقیقه جونگ کوک رو دیدی که روت خیمه زده .
با یادآوری دیشب سرش رو تکون داد و به نامجون که روبروش وایساده بود و با اخم نگاش میکرد با حالت کیوتی گفت :
_نامجون هیونگ باورکن ...حواسم نبود.
نامجون دستی کلافه به صورتش کشید و گفت:
=فک کنم قراره یه جونگ کوک کوچولو به دنیا ملحق بشه!
۶۷.۵k
۰۲ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.