عصر یخ
p¹³
ات کاری که جیمین گفت رو انجام داد
و از ابر ها برف شروع به باریدن کرد بعد چمد دیقه جنگلی که آتیش گرفته بود از رنگ سفید پوشانده شد
جیمین در برابر ات شکست خورده بود
ج. بازم بردی
جیمین خنده های ریزی میکرد
ات . میشه آشکار تر حرف بزنین منم بفهمم
وسط تابستون برف بارید واسه ما نمیتونه باشه مگه نه
ج. واسه ما نمیتونه ولی واسه تو میتونه
ج. زمانی که من به دنیا اومدم سال های اول فصل های گرم زیادی گذروندیم و زمانی که تو به دنیا اومدی فصل سرمای زیادی گذرونیدم
ج. این جنگ بین منو توعه
ج. تو عنصر سرمایی و هر چیزی که به سرما ربط داره
و من عنصر گرما و هر. چیزی که به گرما ربط داره
ات مات و مبهوت مونده بود چون از این چیزا هیچ چیزی نشنیده بود و خبری هم نداشت
تو شهری که هزاران سال اتفاق میافتاد بازم تکرار داشت میشد و
ات دستش رو از دست جیمین جدا کرد
پس ما ضد همیم
ج. درسته
جیمین اون یکی ور رود خونه رفت و ات این ور موند
اون یکی ور شروع به سوختن کرد و لباس آتش به تن کرو و اینور با برف زمسانی سفید شد. و لباس سفید به تن کرد
ج. میبینی
فرق بین منو و تو رو
ما آدمای عادی نیستیم
من بمیرم تو زننده نمی مونی و تو بمیری من زنده نمیمونم
ما به هم وصلیم و این سال هاس اینجوریع ما فرزندان طبیعت هستیم نع پادشاه نه رقاصه و نع چیز دیگری
نظر ندین لایک نکنین بدون این که چیزی بگم بهتون فیک رو میپاکم و فعالیتی تو پیج نمیکنم
اگه هم پارت گذاشتم مثل بقیه فیک نویس ها دو سع خط مینویسم ول میکنم من بهتون میگم دوس ندارن من فیک رو ننویسم میاین میگین نع ادامه بده ولی حمایتی نمیشه به جای وقت تلف کردن به این من کارای واحب تری دارم مرسی از کسایی که حمایت میکنک و فعال هستن تو پیج
ات کاری که جیمین گفت رو انجام داد
و از ابر ها برف شروع به باریدن کرد بعد چمد دیقه جنگلی که آتیش گرفته بود از رنگ سفید پوشانده شد
جیمین در برابر ات شکست خورده بود
ج. بازم بردی
جیمین خنده های ریزی میکرد
ات . میشه آشکار تر حرف بزنین منم بفهمم
وسط تابستون برف بارید واسه ما نمیتونه باشه مگه نه
ج. واسه ما نمیتونه ولی واسه تو میتونه
ج. زمانی که من به دنیا اومدم سال های اول فصل های گرم زیادی گذروندیم و زمانی که تو به دنیا اومدی فصل سرمای زیادی گذرونیدم
ج. این جنگ بین منو توعه
ج. تو عنصر سرمایی و هر چیزی که به سرما ربط داره
و من عنصر گرما و هر. چیزی که به گرما ربط داره
ات مات و مبهوت مونده بود چون از این چیزا هیچ چیزی نشنیده بود و خبری هم نداشت
تو شهری که هزاران سال اتفاق میافتاد بازم تکرار داشت میشد و
ات دستش رو از دست جیمین جدا کرد
پس ما ضد همیم
ج. درسته
جیمین اون یکی ور رود خونه رفت و ات این ور موند
اون یکی ور شروع به سوختن کرد و لباس آتش به تن کرو و اینور با برف زمسانی سفید شد. و لباس سفید به تن کرد
ج. میبینی
فرق بین منو و تو رو
ما آدمای عادی نیستیم
من بمیرم تو زننده نمی مونی و تو بمیری من زنده نمیمونم
ما به هم وصلیم و این سال هاس اینجوریع ما فرزندان طبیعت هستیم نع پادشاه نه رقاصه و نع چیز دیگری
نظر ندین لایک نکنین بدون این که چیزی بگم بهتون فیک رو میپاکم و فعالیتی تو پیج نمیکنم
اگه هم پارت گذاشتم مثل بقیه فیک نویس ها دو سع خط مینویسم ول میکنم من بهتون میگم دوس ندارن من فیک رو ننویسم میاین میگین نع ادامه بده ولی حمایتی نمیشه به جای وقت تلف کردن به این من کارای واحب تری دارم مرسی از کسایی که حمایت میکنک و فعال هستن تو پیج
۸.۸k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.