رمان رویای من
رمان رویای من
پارت ۱۹
دیانا، عزیز من میدونم
ارسلان، خیلی لجبازی
دیانا، همینی که هست
ارسلان، تو فکر بودم یه جرقه خورد تو مغزم دیانا و کنم کمک دستم کنم همه بچه ها اومدن سلام بچه ها بچه ها دیانا از این به بعد کمک دسته منه دیانا بیا اینجا وسیله هاتم جمع کن
دیانا، وا ولی من که از خدام بود برم پیشش سریع وسیله ام و جمع کردم رفتم پیشش یه صندلی پشت میز بود نشستم ارسلان هم اونور روی صندلی فاصله چندانی باهم نداشتیم
ارسلان، بچه ها میخوام امتحان بگیرم
بچه ها، استاد چرا یهو
ارسلان، غر نزنید دیانا برگه هارو پخش کن
دیانا، خودمو خیس کردم هیچی بلد نبودم
پاشدم برگه هارو دادم با چشم هام نگاه به چشمای ارسلان کردم
پارت ۱۹
دیانا، عزیز من میدونم
ارسلان، خیلی لجبازی
دیانا، همینی که هست
ارسلان، تو فکر بودم یه جرقه خورد تو مغزم دیانا و کنم کمک دستم کنم همه بچه ها اومدن سلام بچه ها بچه ها دیانا از این به بعد کمک دسته منه دیانا بیا اینجا وسیله هاتم جمع کن
دیانا، وا ولی من که از خدام بود برم پیشش سریع وسیله ام و جمع کردم رفتم پیشش یه صندلی پشت میز بود نشستم ارسلان هم اونور روی صندلی فاصله چندانی باهم نداشتیم
ارسلان، بچه ها میخوام امتحان بگیرم
بچه ها، استاد چرا یهو
ارسلان، غر نزنید دیانا برگه هارو پخش کن
دیانا، خودمو خیس کردم هیچی بلد نبودم
پاشدم برگه هارو دادم با چشم هام نگاه به چشمای ارسلان کردم
۵۶۱
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.