٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت58-
س.ی:متاسفانه منم همچین حسی رو دارم
من:چه غذایی دوس داری مهمونم کنیی؟!:]
س.ی:یه چیزی که فقط و فقط برای تو میتونه ساخته بشه!!
من:اوو چیهه؟!!
س.ی:خورشت خوشرویی همراه با دسر کمرویی://
من:دمت گرم ولی نیاز نیس سعی میکنم بهت تکه نندازم•-•
س.ی:پس فقط دسر مهمونت میکنم
من:بعلاوه اون سعی میکنم کمتر پررو هم باشم•-•
س.ی:امیدوارم
من:ببخشید که دارم پررویی میکنم ولی میشه لطفا و خواهشا اگه زحمتتون نمیشه برام سر راه بستنی هم بگیرین؟!•-•
س.ی:مگه قرار نشد تکه نندازی؟!:/
من:من فقط داشتم حد پرروییمو رعایت میکردم•-•
س.ی:(ریزمیخنده){زیرلب}کیوت
{باصدایمعمولی}نیاز نیس به نظرم خودت باشی بهترین حد رو رعایت کردی:|
من:خب پس عالیجناب میشه حداقل بریم خونه که من یچی بخرم بخورم؟!
س.ی:باشه من میرم پرستارو خبر کنم(بلند میشه میره بیرون)
‹توی عمارت›
(بیتربیت حتی یه پیتزا هم نگرفت مجبور شدم زنگ یه پیک بزنم با پول خووددممم بخرمم!:|
بعدم دور از چشم سوهی بیارم تو اتاقم چون اگه میدید دیگه چیزی واسه من نمیموند:/
داشتم با ععشقق پیتزامو میخوردم که یهو در اتاق باز شد و من به سرعت نور زیر تختم قایمش کردم دور دهنم هم پاک کردم و نگاه کردم ببینم کیه)
س.ه:یونهه چرا وقتی اومدی خبرم نکردی
من:عزیزم شما یه جوری داشتی گیم میزدی که هرچقد صدات کردم نفهمیدی:))
س.ه:جدی؟!•-•
چقد جالب
آها راستی سئویون گفت بردتت بیمارستان..
الان حالت خوبه؟!
چیشد؟ چیکارکرد؟ چیگفت؟ توی بیمارستان چطور بود؟ دکتر چی گفت؟ حالت کاملا خوب بود که مرخص شدی؟ ...
من:آاارروم ببااااش:||
کاملا خوبم نگران نباش اتفاق خاصیم نیوفته فقط بخاط اینکه یکی از افراد خانوادتون یهو خودشو معرفی کرد فشارم افتاد همین
س.ه:مطمئن باشم هیچ اتفاقی نیوفتاده؟!
من:من سالمم باور کن اُنیی
من:چه غذایی دوس داری مهمونم کنیی؟!:]
س.ی:یه چیزی که فقط و فقط برای تو میتونه ساخته بشه!!
من:اوو چیهه؟!!
س.ی:خورشت خوشرویی همراه با دسر کمرویی://
من:دمت گرم ولی نیاز نیس سعی میکنم بهت تکه نندازم•-•
س.ی:پس فقط دسر مهمونت میکنم
من:بعلاوه اون سعی میکنم کمتر پررو هم باشم•-•
س.ی:امیدوارم
من:ببخشید که دارم پررویی میکنم ولی میشه لطفا و خواهشا اگه زحمتتون نمیشه برام سر راه بستنی هم بگیرین؟!•-•
س.ی:مگه قرار نشد تکه نندازی؟!:/
من:من فقط داشتم حد پرروییمو رعایت میکردم•-•
س.ی:(ریزمیخنده){زیرلب}کیوت
{باصدایمعمولی}نیاز نیس به نظرم خودت باشی بهترین حد رو رعایت کردی:|
من:خب پس عالیجناب میشه حداقل بریم خونه که من یچی بخرم بخورم؟!
س.ی:باشه من میرم پرستارو خبر کنم(بلند میشه میره بیرون)
‹توی عمارت›
(بیتربیت حتی یه پیتزا هم نگرفت مجبور شدم زنگ یه پیک بزنم با پول خووددممم بخرمم!:|
بعدم دور از چشم سوهی بیارم تو اتاقم چون اگه میدید دیگه چیزی واسه من نمیموند:/
داشتم با ععشقق پیتزامو میخوردم که یهو در اتاق باز شد و من به سرعت نور زیر تختم قایمش کردم دور دهنم هم پاک کردم و نگاه کردم ببینم کیه)
س.ه:یونهه چرا وقتی اومدی خبرم نکردی
من:عزیزم شما یه جوری داشتی گیم میزدی که هرچقد صدات کردم نفهمیدی:))
س.ه:جدی؟!•-•
چقد جالب
آها راستی سئویون گفت بردتت بیمارستان..
الان حالت خوبه؟!
چیشد؟ چیکارکرد؟ چیگفت؟ توی بیمارستان چطور بود؟ دکتر چی گفت؟ حالت کاملا خوب بود که مرخص شدی؟ ...
من:آاارروم ببااااش:||
کاملا خوبم نگران نباش اتفاق خاصیم نیوفته فقط بخاط اینکه یکی از افراد خانوادتون یهو خودشو معرفی کرد فشارم افتاد همین
س.ه:مطمئن باشم هیچ اتفاقی نیوفتاده؟!
من:من سالمم باور کن اُنیی
۱.۰k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.