رمان دورترین نزدیک
#پارت_۲۵۵
ملیسا همینجوری که یکی از لباسای ماهورو بغل کرده بود و به قاب عکس کنار تختش که ماهورو ترانه بودن زل زده بود داشت حرف میزد:
ترانه نمیخوای برگردی؟؟! بازی قشنگی نیست دلم تنگ شده خون به دلم کردین نمیخواین برگردین؟!
دلم داداشمو میخواد ترانه
دلم ماهورمو میخواد! من دارم میمیرم
توروخدا دیگه برگردین
دلم داداشمو میخادددددد به کی بگم؟!
اینا که نمیفهمن!
اینا دیوونن منکه خوبم! اخه چیو دفن کردن هر روز سر کدوم سنگ قبر میرن!؟ منکه میدونم میخواین منو اذیت کنید ولی بخدا بسمه دیگه نمیکشم داداشی
تو که دلت نمیومد اشک منو ببینی!؟ یادته ؟!
الان کجایی ببینی از ملیس کوچولوت چیزی نمونده؟!
کجایی ببینی داغوون شدم!
کجایی داداشم ؟!
جون ملیس برگرد! قول میدم دیگه اذیتت نکنم قول میدم هیچ کاری نکنم ناراحت بشی اصا هرچی تو بگی فقط برگرد باشه؟!
بلند شد و اینور اونور و نگا کرد
سامان: ملیس
ملیس قاب عکسو پرت کرد روی زمین و رفت سمت کمدو همه عطر و شیشه های توی کمدو میکوبوند روی زمین!
سامان رفت سمتش : ملیس اروم باش عزیزم
ملیسا : نمیخواد برگرده ! سامی نمیخواد برگرده! اینا رو دوسداره نه؟! ماهور بیا همه شو شکستم! بیا داد بزن!
عه این یکی عکستون مال تو و ترانه ست
و بعد قاب عکسو محکم کوبوند روی زمین و صدای بدی داد
ملیسا: اینم شکستم! بیا دعوام کن!
همه لباسای ماهورو یکی یکی در میاوردو همه جارو درب و داغوون میکرد سامی با بغض نشست روی زمین فقط نگاش میکرد
ملیسا : همه ش داغوون شدا! ماهوووووور کجایی
اصا خونه تو اتیش میزنم!!
اونجوری منم میسوزم همینجا مجبور میشی بیای نجاتم بدی
هروقت نیاز به کمک داشتم پیدات شد! باید حتما ی چیزیم بشه تا بیای!
اره اره الان اینجا رو آتیش میزنم!
اونوقت میای دعوام میکنی داد میزنی سرم هرچی میگم میگی ملیس خفه شو
باز تهش بغلم میکنی میگی اگه چیزیت میشد چی؟! ماهور چجوری بدونه تو زندگی کنه؟! ببین گفتی نمیتونی! پس میای چون منم نمیتونم!
داشت میرفت سمت در که با داد سامی سرجاش متوقف شد!
سامان: بسهههههه ، ملیسا بسههعه
اونا مردن ملیس قبول کن!
ملیس زانوهاش خم شد افتاد روی زمین!
ملیس: نمیخواد برگرده؟! سامی نمیخواد برگرده نه؟!
ازت متنفرم ماهور خیلی خودخواهی! عشقتو برداشتی رفتی! بدون من!
دیگه دوست نداررررم ماهووووور دیگه داداش من نیستی!
تو نمیخوای برگردی! میخوای اذیتم کنی
ترانه تو نمیذاری برگرده نه؟؟!
تو حسودیت میشه ماهور منو دوس داشت نه؟!تورم دیگه دوست ندارم!
ازت متنفرم داداشموازم گرفتی!
بدم میاد ازهمتون!
خدالعنت کنه اونیو که باعثش شد!
امیدوارم همین فردادیگه روشنکو رادوین ازخواب بیدارنشن
زدزیرخنده!
برگشت سمت سامان:سامی!
سامان ترسیده نگاش میکرد:ملیس حالت خوب نیست!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #تنهایی #تکست_خاص #دخترونه #love #عاشقانه #عشق
ملیسا همینجوری که یکی از لباسای ماهورو بغل کرده بود و به قاب عکس کنار تختش که ماهورو ترانه بودن زل زده بود داشت حرف میزد:
ترانه نمیخوای برگردی؟؟! بازی قشنگی نیست دلم تنگ شده خون به دلم کردین نمیخواین برگردین؟!
دلم داداشمو میخواد ترانه
دلم ماهورمو میخواد! من دارم میمیرم
توروخدا دیگه برگردین
دلم داداشمو میخادددددد به کی بگم؟!
اینا که نمیفهمن!
اینا دیوونن منکه خوبم! اخه چیو دفن کردن هر روز سر کدوم سنگ قبر میرن!؟ منکه میدونم میخواین منو اذیت کنید ولی بخدا بسمه دیگه نمیکشم داداشی
تو که دلت نمیومد اشک منو ببینی!؟ یادته ؟!
الان کجایی ببینی از ملیس کوچولوت چیزی نمونده؟!
کجایی ببینی داغوون شدم!
کجایی داداشم ؟!
جون ملیس برگرد! قول میدم دیگه اذیتت نکنم قول میدم هیچ کاری نکنم ناراحت بشی اصا هرچی تو بگی فقط برگرد باشه؟!
بلند شد و اینور اونور و نگا کرد
سامان: ملیس
ملیس قاب عکسو پرت کرد روی زمین و رفت سمت کمدو همه عطر و شیشه های توی کمدو میکوبوند روی زمین!
سامان رفت سمتش : ملیس اروم باش عزیزم
ملیسا : نمیخواد برگرده ! سامی نمیخواد برگرده! اینا رو دوسداره نه؟! ماهور بیا همه شو شکستم! بیا داد بزن!
عه این یکی عکستون مال تو و ترانه ست
و بعد قاب عکسو محکم کوبوند روی زمین و صدای بدی داد
ملیسا: اینم شکستم! بیا دعوام کن!
همه لباسای ماهورو یکی یکی در میاوردو همه جارو درب و داغوون میکرد سامی با بغض نشست روی زمین فقط نگاش میکرد
ملیسا : همه ش داغوون شدا! ماهوووووور کجایی
اصا خونه تو اتیش میزنم!!
اونجوری منم میسوزم همینجا مجبور میشی بیای نجاتم بدی
هروقت نیاز به کمک داشتم پیدات شد! باید حتما ی چیزیم بشه تا بیای!
اره اره الان اینجا رو آتیش میزنم!
اونوقت میای دعوام میکنی داد میزنی سرم هرچی میگم میگی ملیس خفه شو
باز تهش بغلم میکنی میگی اگه چیزیت میشد چی؟! ماهور چجوری بدونه تو زندگی کنه؟! ببین گفتی نمیتونی! پس میای چون منم نمیتونم!
داشت میرفت سمت در که با داد سامی سرجاش متوقف شد!
سامان: بسهههههه ، ملیسا بسههعه
اونا مردن ملیس قبول کن!
ملیس زانوهاش خم شد افتاد روی زمین!
ملیس: نمیخواد برگرده؟! سامی نمیخواد برگرده نه؟!
ازت متنفرم ماهور خیلی خودخواهی! عشقتو برداشتی رفتی! بدون من!
دیگه دوست نداررررم ماهووووور دیگه داداش من نیستی!
تو نمیخوای برگردی! میخوای اذیتم کنی
ترانه تو نمیذاری برگرده نه؟؟!
تو حسودیت میشه ماهور منو دوس داشت نه؟!تورم دیگه دوست ندارم!
ازت متنفرم داداشموازم گرفتی!
بدم میاد ازهمتون!
خدالعنت کنه اونیو که باعثش شد!
امیدوارم همین فردادیگه روشنکو رادوین ازخواب بیدارنشن
زدزیرخنده!
برگشت سمت سامان:سامی!
سامان ترسیده نگاش میکرد:ملیس حالت خوب نیست!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #تنهایی #تکست_خاص #دخترونه #love #عاشقانه #عشق
۶۸.۳k
۰۹ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.