پارت27
ارسلان:سلامتی تو خوبی چش خانومي خودمم
نیکا🙂فعلا آقایی
ارسلان:🤣فعلا
گوشیمو گذاشتم کنار دیدم ساعت ۷رفتم به مامانم کمک کردم
مامان ن:دخترم بلدی چجوری پذیرایی کنی
نیکا:با استرس
نههههههه
مامان:چیزی نداره چایی میده
نیکا:خباینجارو میدونم توچایی آقا داماددیادنمک یا فلفل۰۰🤣🤣😈
مامان:🤣🤣
آمدن
نشستن
منو فرزاد تو آشپزخونه بودیم
فرزاد:نیکا آماده ای🤣😈
نیکا:اره😈
فرزاد:خوبه🤣🤣
ارسلان دختر خاله ی نزدیکش هم باهاشون بود
نیکا:یه چای درست کردم ولی ارسلان قهوه میخوات منم تو قهواش فلفل ریختم اخ جوننن
به همه دادم
ارسلان:مرسی نیکام (اروم)
نیکا:عه بخور حرفم نشنوم(آروم)
ارسلان:یه قلپ خوردم که سوختمممم بعدش نگاهی به نیکا و فرزاد کردم داشتن از خنده جر میخوردن
ارسلان:یه نگاه بد به نیکا کردم رفتم سمت دسشویی
ماما ار:پسرم خوبی کجا
ارسلان:دستشویی
نیکا:راهنماییت کنم
ارسلان:اهوم اره
نیکا:برو جلو
ارسلان جلو میرفت منم پشتش ...
رفتم تو دستشویی نیکاهم پشت سرهم آمد درو قفل کردمو دستای نیکا رو گرفتم چسبوندمش به دیوار
نیکا:وحشی روانی چته
ارسلان:فلفل میریزی واسم؟
نیکا:خوب رسمه دیگه
ارسلان:چشم قره (چشاشو ریز کرد)
نیکا:یه ریز خنده زدم 😁
ارسلان:لبامو قفل لباش کردم نیکا میزد به سینم ..
جداشدیم
نیکا🙂فعلا آقایی
ارسلان:🤣فعلا
گوشیمو گذاشتم کنار دیدم ساعت ۷رفتم به مامانم کمک کردم
مامان ن:دخترم بلدی چجوری پذیرایی کنی
نیکا:با استرس
نههههههه
مامان:چیزی نداره چایی میده
نیکا:خباینجارو میدونم توچایی آقا داماددیادنمک یا فلفل۰۰🤣🤣😈
مامان:🤣🤣
آمدن
نشستن
منو فرزاد تو آشپزخونه بودیم
فرزاد:نیکا آماده ای🤣😈
نیکا:اره😈
فرزاد:خوبه🤣🤣
ارسلان دختر خاله ی نزدیکش هم باهاشون بود
نیکا:یه چای درست کردم ولی ارسلان قهوه میخوات منم تو قهواش فلفل ریختم اخ جوننن
به همه دادم
ارسلان:مرسی نیکام (اروم)
نیکا:عه بخور حرفم نشنوم(آروم)
ارسلان:یه قلپ خوردم که سوختمممم بعدش نگاهی به نیکا و فرزاد کردم داشتن از خنده جر میخوردن
ارسلان:یه نگاه بد به نیکا کردم رفتم سمت دسشویی
ماما ار:پسرم خوبی کجا
ارسلان:دستشویی
نیکا:راهنماییت کنم
ارسلان:اهوم اره
نیکا:برو جلو
ارسلان جلو میرفت منم پشتش ...
رفتم تو دستشویی نیکاهم پشت سرهم آمد درو قفل کردمو دستای نیکا رو گرفتم چسبوندمش به دیوار
نیکا:وحشی روانی چته
ارسلان:فلفل میریزی واسم؟
نیکا:خوب رسمه دیگه
ارسلان:چشم قره (چشاشو ریز کرد)
نیکا:یه ریز خنده زدم 😁
ارسلان:لبامو قفل لباش کردم نیکا میزد به سینم ..
جداشدیم
۳۳.۵k
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.