نام تو چون قصه هرشب، می نشیند بر لب من غصه ات پایان ندارد
نام تو چون قصه هرشب، می نشیند بر لب من غصه ات پایان ندارد، در هزار و یک شب من. اگر از مردم رنجیدی به زیر بال هایم پناه بیاور نور امید از میان زخم هایی که به من زدهای وارد میشود .
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را🪻))
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را🪻))
۱۲.۰k
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.