غرق دریایی از غم شده ایم ، ندانسته در این راه قرار گرفته
غرق دریایی از غم شده ایم ، ندانسته در این راه قرار گرفته و حال در منجلابی از نمیدانم ها دست و پا میزنیم به دنبال چاره ای برای خروج ، نمیدانم چرا غمگینم ، نمیدانم چرا در کنج اتاق ساکت و بی صدا نشسته با خود سخن میگویم از آنچه که در رویا میبینم و هنوز اتفاق نیوفتاده ، آنچه در آرزو هایم لبخند بر لبم خواهد آورد اما بسیار دور از ممکن است که باشد در کنار من ، نمیدانم ، نمیدانم چه میگذرد بر من در آینده و آنچه گذشت در گذشته دیگر دور از دسترس است اما زخم هایش تازه اند هنوز درد میکنند، غم می آورند و لبخندم را میبرند ز چهره ی دروغینم ، نمیدانم این لبخند های بی معنایی که بر چهره میگذارم دیگر کسی را جز من میزبانِ بغض میکند یا نه اما میدانم که من غمگینم ، غرق دریایی از غم ..
۱.۱k
۰۸ دی ۱۴۰۳