بامن باش
℘=6
★پرش زمان*زنگ اخر*★
استاد:اینم از تکالیفتون...اخر هفته خوبی داشته باشین
ات:هوفف.. چه چقد زود اخر هفته شد..
کانائه:اره
ات:دخترا ...بریم رامن بخوریم؟
دختر:اره بریم
★ویو ات★
با دخترا رفتیم رامن بخوریم واقعا روز خیلی خوبی داشتیم....فردا هم قراره با شینوبو و کانائه و کانائو بریم خرید..
(مادر=م/پدر=پ)
م ات:ات... بیا پایین شام حاضره(بلند)
ات:مامانن نمیخورم سیرم(بلند)
م ات:غلط کن.. پاشو بیا شامتو بخور(بلند)
ات از اتاق بیرون رفت ورفت وارد سالن
م ات:شام تو رو نمیخوری؟؟
ات:ن مامان.. با بچه ها رفتیم نودل خوردیم ..
م ات:اها باشه
★پرش زمان*روز بعد*★
★ویو ات★
صبح از خواب بیدار شدم .. کارامو کردم یه دوش 20مین گرفتم موهامو خشک کردم ... لباسامو پوشیدم و ارایش لایت کردم و بعد موهامو خشک کردم...گوشی ات زنگ خورد
ات:الوو..سلام
شینوبو:سلام ات خوبی..
ات:اره خوبم
شینوبو:من تا 10 مین دیگه با کانائه و کانائو میام جلو در خونتون...
ات:باشه
شینوبو گوشی رو قطع کرد ات کیفش رو برداشت و از توی یخچال خوراکی برداشت و خورد...
یونا:سلام(خمیازه)
(یونا خواهر ات هست)
ات:خسته نباشی.. تازه بیدار شدی!!ساعت 2 ظهر هست..
یونا:دهنتو ببند..
ات:دیشب کجا بودی؟
یونا ب توچه..
زنگ خونه خورد
یونا:پاشو کی...
ات:خدافظ من برم
یونا:دوست پسرت؟؟بگو
ات:گه نخور..
ات در خونه رو باز کرد...و رفت بیرون به دخترا سلام داد و رفتن ...پاساژ خرید
★پرش زمان×۲٠:۴۵×★
★ویو ات★
خیلی خستمم..کاش زودتر برسم خونه دخترا هم اونا رفتن .... واقعا خستم
_سلام(اروم توی گوش ات)
ات روش رو برگردوند مویچیرو رو دیدم...
ات:وای ترسیدم .. سلام
مویچیرو:تنها شب بیرونی!!
ات :اه..ن .. با دخترا رفته بودیم بیرون..
مویچیرو:میخایی تا خونه همرایت کنم؟
ات:نه مرسی.. خودم میرم
مویچیرو:عع.. بریم..
ات:باشه
★ویو مویچیرو★
ات رو دیدم توی خیابون بود.. رفتم پیشش اونو تا خونش همراهی کردم.. خیلی حالش بد بود انگار خسته بودنگرانش شدم اروم دستا ی ات رو گرفتم.. خیلی یخ بود
میچیرو :ات دستات خیلی یخه!خوبی؟
ات:اره خوبم...
میچیرو :دستای من گرمه بیا دستای تورو بگیرم گرم شی
ات:ن.. نه..نهه ... من خوبم(با خجالت و صورتش سرخ شد)
مویچیرو:ات صورتت سرخ شده!!خجالت کشیدی
ات:چی!!ن..نه(صورتش کاملا قرمز شد )
مویچیرو:خجالت کشیدی!؟(با خنده)
ات:اه.. نه
مویچیرو :دروغ نگو صورتت کاملا قرمز شده
ات:هعی..اره..
مویچیرو خندید و ات رو تا خونش همراهی کرد
★________________★
خب اینم پارت جدید...
کام:25
لایک:15
★پرش زمان*زنگ اخر*★
استاد:اینم از تکالیفتون...اخر هفته خوبی داشته باشین
ات:هوفف.. چه چقد زود اخر هفته شد..
کانائه:اره
ات:دخترا ...بریم رامن بخوریم؟
دختر:اره بریم
★ویو ات★
با دخترا رفتیم رامن بخوریم واقعا روز خیلی خوبی داشتیم....فردا هم قراره با شینوبو و کانائه و کانائو بریم خرید..
(مادر=م/پدر=پ)
م ات:ات... بیا پایین شام حاضره(بلند)
ات:مامانن نمیخورم سیرم(بلند)
م ات:غلط کن.. پاشو بیا شامتو بخور(بلند)
ات از اتاق بیرون رفت ورفت وارد سالن
م ات:شام تو رو نمیخوری؟؟
ات:ن مامان.. با بچه ها رفتیم نودل خوردیم ..
م ات:اها باشه
★پرش زمان*روز بعد*★
★ویو ات★
صبح از خواب بیدار شدم .. کارامو کردم یه دوش 20مین گرفتم موهامو خشک کردم ... لباسامو پوشیدم و ارایش لایت کردم و بعد موهامو خشک کردم...گوشی ات زنگ خورد
ات:الوو..سلام
شینوبو:سلام ات خوبی..
ات:اره خوبم
شینوبو:من تا 10 مین دیگه با کانائه و کانائو میام جلو در خونتون...
ات:باشه
شینوبو گوشی رو قطع کرد ات کیفش رو برداشت و از توی یخچال خوراکی برداشت و خورد...
یونا:سلام(خمیازه)
(یونا خواهر ات هست)
ات:خسته نباشی.. تازه بیدار شدی!!ساعت 2 ظهر هست..
یونا:دهنتو ببند..
ات:دیشب کجا بودی؟
یونا ب توچه..
زنگ خونه خورد
یونا:پاشو کی...
ات:خدافظ من برم
یونا:دوست پسرت؟؟بگو
ات:گه نخور..
ات در خونه رو باز کرد...و رفت بیرون به دخترا سلام داد و رفتن ...پاساژ خرید
★پرش زمان×۲٠:۴۵×★
★ویو ات★
خیلی خستمم..کاش زودتر برسم خونه دخترا هم اونا رفتن .... واقعا خستم
_سلام(اروم توی گوش ات)
ات روش رو برگردوند مویچیرو رو دیدم...
ات:وای ترسیدم .. سلام
مویچیرو:تنها شب بیرونی!!
ات :اه..ن .. با دخترا رفته بودیم بیرون..
مویچیرو:میخایی تا خونه همرایت کنم؟
ات:نه مرسی.. خودم میرم
مویچیرو:عع.. بریم..
ات:باشه
★ویو مویچیرو★
ات رو دیدم توی خیابون بود.. رفتم پیشش اونو تا خونش همراهی کردم.. خیلی حالش بد بود انگار خسته بودنگرانش شدم اروم دستا ی ات رو گرفتم.. خیلی یخ بود
میچیرو :ات دستات خیلی یخه!خوبی؟
ات:اره خوبم...
میچیرو :دستای من گرمه بیا دستای تورو بگیرم گرم شی
ات:ن.. نه..نهه ... من خوبم(با خجالت و صورتش سرخ شد)
مویچیرو:ات صورتت سرخ شده!!خجالت کشیدی
ات:چی!!ن..نه(صورتش کاملا قرمز شد )
مویچیرو:خجالت کشیدی!؟(با خنده)
ات:اه.. نه
مویچیرو :دروغ نگو صورتت کاملا قرمز شده
ات:هعی..اره..
مویچیرو خندید و ات رو تا خونش همراهی کرد
★________________★
خب اینم پارت جدید...
کام:25
لایک:15
۶.۷k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.