قدم های پاورچین و هیجان زده یِ پسرک در فضای کتابخانه طنین
قدمهای پاورچین و هیجان زدهیِ پسرک در فضای کتابخانه طنین میانداخت. اگر فردی این صحنهرا با چشم نمیدید باور نمیکرد که این همان فردی است که جز غم چیزی در چهرهاش ثبت نمیشود. نگاهش انعکاسی از اضطراب بود ، گویا عزیزِ دلش بازگشته!لحظهای بدون حرکت باقی نمیماند ، انتظار میکشید و انتظار میکشید..باری دیگر تکه کاغد مچاله شده در دستانش را روبهروی چهرهاش قرار داد تا شاید این رویا رنگ حقیقت به خود گیرد ؛_ الان که شروع به نوشتن این نامه میکنم قطار با سرعت کندی روی ریلها حرکت میکند و پیشخدمت جوانی برایم فنجان چای آورده ، نمیدانی چقدر از وقتشناسیاش ممنونم. دارم به دیدنت میایم ، حتما از دیدنم تعجب خواهی کرد..
آری چندتار از موهایم سفید شده! اما هنوز هم دلباختهی زیبایی آن دو گوی چشمان سیاهت با قابی شیشهای و براق هستم.
آری چندتار از موهایم سفید شده! اما هنوز هم دلباختهی زیبایی آن دو گوی چشمان سیاهت با قابی شیشهای و براق هستم.
۲.۱k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.