خبرای بد و خوب دارم🫠🥲 اگه خواستین براتون ترجمه هم میکنم ودیو رو✨️☀️
داستانه این ویدیو:
اینا دوقولو ها هستن یعنی خواهر برادر های کوچیک مادرم هاروکی...هروقت کسی هرستاشونو باهم میدید میگفتن "شما سه تا سه قولو هستین؟"... دوقولو ها انقدر شبیههم بودن که فقط میشد از رو چشماشون فهمید کدوم هاروکاست(هاروکا خواهره مادرمه) کدوم هاروکو(هاروکو برادر مادرمه) و دقیقان همین ارث رو از دایی خالمون منو میونو بردیم. هاروکو هاروکا از مادرم ۱۰ سال کوچیکترن. تو ودیو دوستان اشتباه نکنید اونموقع اونا ۲۲ سالشون بود😂 هاروکو و هاروکا وقتی به دنیا اومدن مامانم ازشون متنفر بود چون فکر میکرد مامان بزرگ و بابابزرگم دیگه بهش اهمیت نمیدن. ولی بیشتره اوقات خودش با جونو دل بزرگشون میکرد و بهشون عشق میورزید. هاروکا برعکس برادرش شیطون بود ولی هاروکو اینه دریا اروم بود ولی زیر زیرکی جوری رو سره اون یکی قولوش کرم میریخت که هیچکس نمیفهمید و این باعث میشد جیغ جیغ هاروکا در بیاد و همش اون کتک بخوره😑😂...وقتی مامانم میونو رو به دنیا اورد همه میگفتن "عه این چرا شبیه داییشه خدا کنه اخلاقش شبیه داییش نشه" به لطفه دعا های بابابزرگم میونو فقط قیافش شبیه داییمون شد خشوقتانه😂😔هاروکو برخلافه قیافش از میونو انگار خوشش اومده بود و این پشمهای همرو ریخته بود...هاروکو همیشه دوست داشت یه جنگجو مثل بابابزرگم بشه همیشه وقتی بابابزرگم با مامانم تمرین میکرد از پشت نگاه میکرد و کاراشونو تقلید میکرد سره این قضیه همیشه هاروکا مسخرش میکرد و میگفت" چرا نمیری جلوشون باهاشون تمرین کنی نکنه میترسی". ولی خب یروز هاروکا هاروکو رو لو داد به مادرم وخب اونم بهش اصوله اولیشو یاد میداد. یروز طبقه معمول هاروکو و هاروکا رفتن حشره بگیرن(یاد آوری کنم بنده هنوز به دنیا نیومده بودم😑) که هاروکا چشمش میخوره به چیزی و مسیرو تغییر میده هاروکو هرچی اسرار کرد هاروکا بهش گوش نداد و کاره خودشو کرد آخره سر هاروکوهم رفت دنبالش....و انگار فرشته مرگ داشت اونهارو نگاه میکرد اونم نه هرنگاهی...نگاهی پر از لذت......انگار بدجور این سرنوشت عاشق پوشوندن تک تک این خوانواده بود انگار که ازین لذت میبرد از درد لذت میبرد از گریه ها لذت میبرد از بوی غم اون این خوانواده لذت میبرد.....و تنها کاری که تونست هاروکا بکنه واسه هاروکو قولویه جدا نشدنیش یه جنگجویی قوی شدن بود
اینا دوقولو ها هستن یعنی خواهر برادر های کوچیک مادرم هاروکی...هروقت کسی هرستاشونو باهم میدید میگفتن "شما سه تا سه قولو هستین؟"... دوقولو ها انقدر شبیههم بودن که فقط میشد از رو چشماشون فهمید کدوم هاروکاست(هاروکا خواهره مادرمه) کدوم هاروکو(هاروکو برادر مادرمه) و دقیقان همین ارث رو از دایی خالمون منو میونو بردیم. هاروکو هاروکا از مادرم ۱۰ سال کوچیکترن. تو ودیو دوستان اشتباه نکنید اونموقع اونا ۲۲ سالشون بود😂 هاروکو و هاروکا وقتی به دنیا اومدن مامانم ازشون متنفر بود چون فکر میکرد مامان بزرگ و بابابزرگم دیگه بهش اهمیت نمیدن. ولی بیشتره اوقات خودش با جونو دل بزرگشون میکرد و بهشون عشق میورزید. هاروکا برعکس برادرش شیطون بود ولی هاروکو اینه دریا اروم بود ولی زیر زیرکی جوری رو سره اون یکی قولوش کرم میریخت که هیچکس نمیفهمید و این باعث میشد جیغ جیغ هاروکا در بیاد و همش اون کتک بخوره😑😂...وقتی مامانم میونو رو به دنیا اورد همه میگفتن "عه این چرا شبیه داییشه خدا کنه اخلاقش شبیه داییش نشه" به لطفه دعا های بابابزرگم میونو فقط قیافش شبیه داییمون شد خشوقتانه😂😔هاروکو برخلافه قیافش از میونو انگار خوشش اومده بود و این پشمهای همرو ریخته بود...هاروکو همیشه دوست داشت یه جنگجو مثل بابابزرگم بشه همیشه وقتی بابابزرگم با مامانم تمرین میکرد از پشت نگاه میکرد و کاراشونو تقلید میکرد سره این قضیه همیشه هاروکا مسخرش میکرد و میگفت" چرا نمیری جلوشون باهاشون تمرین کنی نکنه میترسی". ولی خب یروز هاروکا هاروکو رو لو داد به مادرم وخب اونم بهش اصوله اولیشو یاد میداد. یروز طبقه معمول هاروکو و هاروکا رفتن حشره بگیرن(یاد آوری کنم بنده هنوز به دنیا نیومده بودم😑) که هاروکا چشمش میخوره به چیزی و مسیرو تغییر میده هاروکو هرچی اسرار کرد هاروکا بهش گوش نداد و کاره خودشو کرد آخره سر هاروکوهم رفت دنبالش....و انگار فرشته مرگ داشت اونهارو نگاه میکرد اونم نه هرنگاهی...نگاهی پر از لذت......انگار بدجور این سرنوشت عاشق پوشوندن تک تک این خوانواده بود انگار که ازین لذت میبرد از درد لذت میبرد از گریه ها لذت میبرد از بوی غم اون این خوانواده لذت میبرد.....و تنها کاری که تونست هاروکا بکنه واسه هاروکو قولویه جدا نشدنیش یه جنگجویی قوی شدن بود
۳.۸k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.