مافیای من 🍷🖤🍷
پارت ۲۸
که همه منتظرننن 🤣🤣
ات ؛ اها
خلاصه شب شد خوابیدن صبح
ات بلند شد جیمین نبود مثل همیشا
ات می خواست بره با سهون حرف بزنه که سهون داشت با تلفن حرف می زد
سهون : وای جک دستت درو نکنه خوب بازی می کنیم
سهون : شب دوباره بیا
سهون : باشه
سهون : نه نترس امروز جیمین نمیاد
سهون : خدافظ
ات : جک دیگه کیه
ات پشیمون شد رفت اتاقش
ات : یعنی چی جک کیه جیمین چرا اون کارو می کنه کلا گیج شدم باید امروز به جیمین هنه چی رو بگم باید ازش طلاق بگیرم از شانسم امروز جیمین نمیاد باید زنگ بزنم بگم بیاد
ساعت ۸ بو هنوز به جیمین زنگ نزده بودم بیاد می خواستم زنگ بزنم صدای شنیدم رفتم پایین دیدم سهون و جیمین دارن می خندن حرصم گرفت خواستم برم یهو بلند شدن امدن بالا منم زود رفتم اتاق نا نبینن
جیمین و سهون رفتن اتاق
ات رفت پایین
ات : یعنی چی دارم گیج میشم ( شروع کر به کریه کرد ن)
یهووووووووووووووووو یکی در رو باز کرد امد تو
جیمین : سلام خوشگلم
ات : س... لام ( با لکنت )
جیمین : چیزی شده تعجب کردی
ات : اخه ت والان بالا بودی
جیمین : من کی بالا بودم
ات : جیمین خودت رو به اون راه نزن چند روزه تحملت کردم حالا هم نمی دونم چه طوری رفتی بیرون من می خوام طلاق بگیرم
جیمین :ات چی میگی ( باداد )
ات ؛ طلاق می خوام چرا این کارو باهام کردی
جیمین : ات ارم باش ببینم چی میگی کدوم کار
ات : چند روزه با سهون هستی فکر کردی نمی فهمم من خرممم ؟
جیمین : ات من با سهون نیستم
ات : پس اون روز کی با سهون خوابید الان با کی رفت اتاق
جیمین : ات بفهمم چی میگی من الان امدم
ات رفت بالا و جیمین پشت سرش رفت
ات : الان همه چی معلوم میشه
ات در رو باز کرد تا با سهون حرف بزنه یهووو
روی تخت بودن جیمین و سهون ولی جیمین پیش من بود
سهون : جیمین
ات : اون کیه
جیمین : جک؟! سهون تو چه طوری این کارو کردی ( باداد )
ات گیج مونده بود جک و جیمین خیلی شبیه هم هستن ( فکر کنم فهمیدین داا چی شد
جیمین پیش سهون رقت و سیلی بهش زد
جیمین : گمشو از خانه من بیرون
سهون : تند نرو
جک : به چه حقی دست روش بلن می کنی
جیمین : خفه شو جک تو هم کارم بودی چه طور این کارو کردی
جک رفت پیش ات و چاقو رو گرفت گردن
ات : ولم کن
جیمین : جک ولش کن
سهون : جک ولش نکن بکشش بزار بمیره
جیمین : سهون خفه شو
سهون : خفه نمیشم تو عاشق من بودی نه عاشق ات تو باید منو دوس داشته باشی جک بکش
جیمین : من هیچ وقت عاشقت نبودم با اجبار بابام می خواستم ازدواج کنم اونم نشد
سهون : توعتشق من بودی
جیمین : من هیچ وقت عاشق هرزه نبودم
سهون : جیمین
جیمین : چیهه ت وبار یادمه رفتی به چند تا مرد پا دادی یادمه باهاشون خوابیدی الانم با جک
جک دست ات رو کشید برد بیرون اط اتاق
جیمین دنبالش رفت
جیمین : جک ولش می کنی یا خودم بکشمت
جک : فبل از اینکه تو شلیک کنی قلب ات رو زمینه
جک خواست چاقو رو بزنه به گردن ات
ات با پا زد جای حساسش
جک : اوخخخخخخخ
جیمین : افرین بدو پایین
ات رفت پایین وقتی رفت پایین چند نفر پایین بودن
ات : جیمین
جیمین از پله ها امد پایین افراد جک بودن
جیمین : شما چه طوری وارد عمارت من شدید
یهو نگهبان و بادیکاردای جیمین از در امدن
درگیر شدن
جیمین : ات برو پایین یک اتاق مخفی هس کنار پله ها برو اونجا پشت سرت رو هم نگاه نکن
ات : جیمین من نمی تونم تهایی برم
جیمین : ات برو من اسلحه دارم تو نداری تو نمی تونی از خودت مراقبت کنی
جیمین : کای
کای : بله
جیمین : ا ترو ببر اتاقدمخفی
ات و کای از پله ها امدن پایین خواستن بردن چند نف با کای درگیر شدن
یک پسره نزدیک ات شد
اون پسره ؛ بهم دستور دادن لختت کنم بعد بکشمت
ات : برو گمشو
که دست ات رو گرفت چسبوند به دیوار
ات : کمک ولم کن
یهو اون پسره افتاد زمین همه جا خونی بود
جیمین اون رو با اسلحه کشت
جیمین : خوبی
ات : نه خوب نیستم تو اونو کشتی
جیمین : بلند شو باید
ات : جیمین ازت خون میاد
جیمین : چیزی نیس خرش کوچیکه
ات : جیمین این خراشه
جیمین : کای اونا فرار کردن برو دنبال جک و سهون
کای : چشم
جیمین : بلند شو بریم تمام شد همه چی
ات : جیمین من می ترسم
ات جیمین رو بغل کرد
جیمین : نترس خشگلم نترس بیبی من
(مرض لوس هاااا )
دوتای بلند شدن یهوووووووو
کجا میای خماریه برو ببینم 😂
خمارییییی🤣
که همه منتظرننن 🤣🤣
ات ؛ اها
خلاصه شب شد خوابیدن صبح
ات بلند شد جیمین نبود مثل همیشا
ات می خواست بره با سهون حرف بزنه که سهون داشت با تلفن حرف می زد
سهون : وای جک دستت درو نکنه خوب بازی می کنیم
سهون : شب دوباره بیا
سهون : باشه
سهون : نه نترس امروز جیمین نمیاد
سهون : خدافظ
ات : جک دیگه کیه
ات پشیمون شد رفت اتاقش
ات : یعنی چی جک کیه جیمین چرا اون کارو می کنه کلا گیج شدم باید امروز به جیمین هنه چی رو بگم باید ازش طلاق بگیرم از شانسم امروز جیمین نمیاد باید زنگ بزنم بگم بیاد
ساعت ۸ بو هنوز به جیمین زنگ نزده بودم بیاد می خواستم زنگ بزنم صدای شنیدم رفتم پایین دیدم سهون و جیمین دارن می خندن حرصم گرفت خواستم برم یهو بلند شدن امدن بالا منم زود رفتم اتاق نا نبینن
جیمین و سهون رفتن اتاق
ات رفت پایین
ات : یعنی چی دارم گیج میشم ( شروع کر به کریه کرد ن)
یهووووووووووووووووو یکی در رو باز کرد امد تو
جیمین : سلام خوشگلم
ات : س... لام ( با لکنت )
جیمین : چیزی شده تعجب کردی
ات : اخه ت والان بالا بودی
جیمین : من کی بالا بودم
ات : جیمین خودت رو به اون راه نزن چند روزه تحملت کردم حالا هم نمی دونم چه طوری رفتی بیرون من می خوام طلاق بگیرم
جیمین :ات چی میگی ( باداد )
ات ؛ طلاق می خوام چرا این کارو باهام کردی
جیمین : ات ارم باش ببینم چی میگی کدوم کار
ات : چند روزه با سهون هستی فکر کردی نمی فهمم من خرممم ؟
جیمین : ات من با سهون نیستم
ات : پس اون روز کی با سهون خوابید الان با کی رفت اتاق
جیمین : ات بفهمم چی میگی من الان امدم
ات رفت بالا و جیمین پشت سرش رفت
ات : الان همه چی معلوم میشه
ات در رو باز کرد تا با سهون حرف بزنه یهووو
روی تخت بودن جیمین و سهون ولی جیمین پیش من بود
سهون : جیمین
ات : اون کیه
جیمین : جک؟! سهون تو چه طوری این کارو کردی ( باداد )
ات گیج مونده بود جک و جیمین خیلی شبیه هم هستن ( فکر کنم فهمیدین داا چی شد
جیمین پیش سهون رقت و سیلی بهش زد
جیمین : گمشو از خانه من بیرون
سهون : تند نرو
جک : به چه حقی دست روش بلن می کنی
جیمین : خفه شو جک تو هم کارم بودی چه طور این کارو کردی
جک رفت پیش ات و چاقو رو گرفت گردن
ات : ولم کن
جیمین : جک ولش کن
سهون : جک ولش نکن بکشش بزار بمیره
جیمین : سهون خفه شو
سهون : خفه نمیشم تو عاشق من بودی نه عاشق ات تو باید منو دوس داشته باشی جک بکش
جیمین : من هیچ وقت عاشقت نبودم با اجبار بابام می خواستم ازدواج کنم اونم نشد
سهون : توعتشق من بودی
جیمین : من هیچ وقت عاشق هرزه نبودم
سهون : جیمین
جیمین : چیهه ت وبار یادمه رفتی به چند تا مرد پا دادی یادمه باهاشون خوابیدی الانم با جک
جک دست ات رو کشید برد بیرون اط اتاق
جیمین دنبالش رفت
جیمین : جک ولش می کنی یا خودم بکشمت
جک : فبل از اینکه تو شلیک کنی قلب ات رو زمینه
جک خواست چاقو رو بزنه به گردن ات
ات با پا زد جای حساسش
جک : اوخخخخخخخ
جیمین : افرین بدو پایین
ات رفت پایین وقتی رفت پایین چند نفر پایین بودن
ات : جیمین
جیمین از پله ها امد پایین افراد جک بودن
جیمین : شما چه طوری وارد عمارت من شدید
یهو نگهبان و بادیکاردای جیمین از در امدن
درگیر شدن
جیمین : ات برو پایین یک اتاق مخفی هس کنار پله ها برو اونجا پشت سرت رو هم نگاه نکن
ات : جیمین من نمی تونم تهایی برم
جیمین : ات برو من اسلحه دارم تو نداری تو نمی تونی از خودت مراقبت کنی
جیمین : کای
کای : بله
جیمین : ا ترو ببر اتاقدمخفی
ات و کای از پله ها امدن پایین خواستن بردن چند نف با کای درگیر شدن
یک پسره نزدیک ات شد
اون پسره ؛ بهم دستور دادن لختت کنم بعد بکشمت
ات : برو گمشو
که دست ات رو گرفت چسبوند به دیوار
ات : کمک ولم کن
یهو اون پسره افتاد زمین همه جا خونی بود
جیمین اون رو با اسلحه کشت
جیمین : خوبی
ات : نه خوب نیستم تو اونو کشتی
جیمین : بلند شو باید
ات : جیمین ازت خون میاد
جیمین : چیزی نیس خرش کوچیکه
ات : جیمین این خراشه
جیمین : کای اونا فرار کردن برو دنبال جک و سهون
کای : چشم
جیمین : بلند شو بریم تمام شد همه چی
ات : جیمین من می ترسم
ات جیمین رو بغل کرد
جیمین : نترس خشگلم نترس بیبی من
(مرض لوس هاااا )
دوتای بلند شدن یهوووووووو
کجا میای خماریه برو ببینم 😂
خمارییییی🤣
۴۵.۶k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.