سرنوشت نوشته نشده
پارت 18
ا. ت: داشتم به اطراف نگا میکردم
که دکتره اومد بیرون همه دورش جمع شدن
دکتر: مین یونگی کدوم یکی از شماست
شوگا: من هستم اقای دکتر
دکتر: باید بگم که متاسفانه پارک جیمین وضعش خیلی وخیمه
ا. ت:(از جام پاشدم) هی نفس نفس میزدم نمیتونستم سرجام واستم
سوگا: ا. ت ا. ت به من گوس بده نفس عمیق بکش بهم نگا کن نفس عمیق بکش جیمین هیچیش نیست نگران نباش
ا. ت: چژور هیچیش نییت این دکتره چی میگه جیمین حالس خوب نیست به من نیاز داره میخوااام ببینمس (با گریه)
همون موقعه از هوش رفت
شوگا با تمام سرعت کمرشو گرفت
سوا: ا. تتتتتتتت صدامو میشنوی
از زبان ا. ت: با سر درد شدید بیدار شدم گرمای ی چیزی رو روی دستم حس کردم چشامو بزور باز کردم
ا. ت: ااااای.... جی.. حیمین این تویی من دارم خواب میبینم وجدانن تویی
جیمین: اروم باش اروم اره من اینجا حالا ی تصادف کوچیک بود مهم سلامت توه خوبی تو
ا. ت: ببخشید ببخشید که گذاشتم این بلا سر تو بیاد
تقتق
هر دوشون: کیه در میزنه
شوگا: منم منم مادرتون اومد به خونتون درو برام باز کنید
شوگا درو باز کرد و با ی دست گل اومد تو
شوگا: سلااااام صبح عزیزان بخیر اخبار خوب دارم
از زبان ا. ت: به شوگا لبخند زده بودم که دیدن جیمبن رو ویلچره
ا. ت: این این جیمین تو.. تو رو ویلچری
شوگا: خو یکیشون همینه جیمبن تو امروز پاتو باز میکنن چون کاملا خوب شده و ا. ت امروز مرخص میشه
جیمین: ا. ت
ا. ت: جونم
جیمین:( ی لبخند زد) چرا اون حرفو بهم زدی
ا. ت از شدت خجالت به جیمین نگا نکرد
جیمین زیر چونشو گرفت به طرف خودش برد
جیمین: بگو چرا اون حرفو زدی
همون موقعه تلفن به صدا دراومد
☆اووووف خداروشکر هیچی نشد
☆ولی چه کسی به ا. ت پیام داده
جواب این سوال را در پارت بعد میفهمید
حمایتکن کیوتیـــــ♡♡
ا. ت: داشتم به اطراف نگا میکردم
که دکتره اومد بیرون همه دورش جمع شدن
دکتر: مین یونگی کدوم یکی از شماست
شوگا: من هستم اقای دکتر
دکتر: باید بگم که متاسفانه پارک جیمین وضعش خیلی وخیمه
ا. ت:(از جام پاشدم) هی نفس نفس میزدم نمیتونستم سرجام واستم
سوگا: ا. ت ا. ت به من گوس بده نفس عمیق بکش بهم نگا کن نفس عمیق بکش جیمین هیچیش نیست نگران نباش
ا. ت: چژور هیچیش نییت این دکتره چی میگه جیمین حالس خوب نیست به من نیاز داره میخوااام ببینمس (با گریه)
همون موقعه از هوش رفت
شوگا با تمام سرعت کمرشو گرفت
سوا: ا. تتتتتتتت صدامو میشنوی
از زبان ا. ت: با سر درد شدید بیدار شدم گرمای ی چیزی رو روی دستم حس کردم چشامو بزور باز کردم
ا. ت: ااااای.... جی.. حیمین این تویی من دارم خواب میبینم وجدانن تویی
جیمین: اروم باش اروم اره من اینجا حالا ی تصادف کوچیک بود مهم سلامت توه خوبی تو
ا. ت: ببخشید ببخشید که گذاشتم این بلا سر تو بیاد
تقتق
هر دوشون: کیه در میزنه
شوگا: منم منم مادرتون اومد به خونتون درو برام باز کنید
شوگا درو باز کرد و با ی دست گل اومد تو
شوگا: سلااااام صبح عزیزان بخیر اخبار خوب دارم
از زبان ا. ت: به شوگا لبخند زده بودم که دیدن جیمبن رو ویلچره
ا. ت: این این جیمین تو.. تو رو ویلچری
شوگا: خو یکیشون همینه جیمبن تو امروز پاتو باز میکنن چون کاملا خوب شده و ا. ت امروز مرخص میشه
جیمین: ا. ت
ا. ت: جونم
جیمین:( ی لبخند زد) چرا اون حرفو بهم زدی
ا. ت از شدت خجالت به جیمین نگا نکرد
جیمین زیر چونشو گرفت به طرف خودش برد
جیمین: بگو چرا اون حرفو زدی
همون موقعه تلفن به صدا دراومد
☆اووووف خداروشکر هیچی نشد
☆ولی چه کسی به ا. ت پیام داده
جواب این سوال را در پارت بعد میفهمید
حمایتکن کیوتیـــــ♡♡
۱۲.۱k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.