جلوه هایی از زمان آمد به یاد
جلوه هایی از زمان آمد به یاد
آنچه غم بود آنچه از شادی بداد
لحظه های با نگاهت تا وداع
دردهای اشک و لبخندش فتاد
قصه و غصه برفتند از کنار
غصه و عیش و خوشی ها یاد باد
چهره ام را نامه ی عشقت بشُست
تا درآغوشت نشستم شادِ شاد
بوسه کن یکدم نوازش خواهمت
مادرم عشق تو بر من یاد داد
گفت بابا ای خوشا بوسیدنت
ای خوشا لعل لب و مستی زیاد
در صنمخانه به آغوشت خوشم
مادرِ زلفت مرا اینگونه زاد
من وحیدِ تویسرکانی و یار
تا به شوقم باز آغوشش گشاد
ساسان خاکسار متخلص به وحیدتویسرکانی
https://pin.it/6kSkqEbhttps://pin.it/1YDvidmHTTPS://PIN.IT/1YDVIDM
آنچه غم بود آنچه از شادی بداد
لحظه های با نگاهت تا وداع
دردهای اشک و لبخندش فتاد
قصه و غصه برفتند از کنار
غصه و عیش و خوشی ها یاد باد
چهره ام را نامه ی عشقت بشُست
تا درآغوشت نشستم شادِ شاد
بوسه کن یکدم نوازش خواهمت
مادرم عشق تو بر من یاد داد
گفت بابا ای خوشا بوسیدنت
ای خوشا لعل لب و مستی زیاد
در صنمخانه به آغوشت خوشم
مادرِ زلفت مرا اینگونه زاد
من وحیدِ تویسرکانی و یار
تا به شوقم باز آغوشش گشاد
ساسان خاکسار متخلص به وحیدتویسرکانی
https://pin.it/6kSkqEbhttps://pin.it/1YDvidmHTTPS://PIN.IT/1YDVIDM
۱.۹k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.