دنیایی به نام عشق
#دنیایی_به_نام_عشق
p¹⁴
کوک: اره خوبم چطور؟؟؟
ته:(دست یوری میگیره میبره تو شرکت و یه جای خلوت و بعد لباشو می*بوسه)
یوری:(دستاشو دور گردن ته حلقه میکنه و همراهی میکنه)
لیا: حالا نوبت منه ازشون عکس بگیرم (کلی ازشون عکس میگیره) حس میکنم سرد شدی اخه
یوری: عه لیااااا
لیا: بریم تو شرکت؟؟
کوک: بریم عشقم
لیا: یاع
یوری: کوفت... 😊🔪
لیا:(میره تو شرکت)
یوری:(ایشونم میره تو شرکت)
لیا:(میخواد بره به کوک یه چیزی بگه که میخوره به ته)
یوری:(میره پشت میز کارش و کاراشو انجام میده)
ته: ای خدا
لیا: مرض
یوری: تو چرا انقدر میخوری به ته؟؟
لیا: کورم چون.... کوک؟؟
یوری: افرین که قبول داری...
کوک: بله؟؟
لیا: میخواستم بگم میشه شب بریم شهربازی؟؟(کیوت)
کوک: شب؟؟ اوکی ساعت چند؟؟
لیا: البته با یوری اینا.. ساعت ۱٠
کوک: باشع عزیزم
یوری:(میره واسه خودش قهوه درست میکنه) من حوصله ندارم بیام
لیا: اوکی پس ولش کن نمیریم(میره میشینه پشت میزش)
یوری: خب شما برید خوش بگذرونین (به فکر اون فیلمه که ته نشونش داد هست)
ته: یوری بیا بریم دیگه حالا
یوری: اخه... باشه
ته:..........
p¹⁴
کوک: اره خوبم چطور؟؟؟
ته:(دست یوری میگیره میبره تو شرکت و یه جای خلوت و بعد لباشو می*بوسه)
یوری:(دستاشو دور گردن ته حلقه میکنه و همراهی میکنه)
لیا: حالا نوبت منه ازشون عکس بگیرم (کلی ازشون عکس میگیره) حس میکنم سرد شدی اخه
یوری: عه لیااااا
لیا: بریم تو شرکت؟؟
کوک: بریم عشقم
لیا: یاع
یوری: کوفت... 😊🔪
لیا:(میره تو شرکت)
یوری:(ایشونم میره تو شرکت)
لیا:(میخواد بره به کوک یه چیزی بگه که میخوره به ته)
یوری:(میره پشت میز کارش و کاراشو انجام میده)
ته: ای خدا
لیا: مرض
یوری: تو چرا انقدر میخوری به ته؟؟
لیا: کورم چون.... کوک؟؟
یوری: افرین که قبول داری...
کوک: بله؟؟
لیا: میخواستم بگم میشه شب بریم شهربازی؟؟(کیوت)
کوک: شب؟؟ اوکی ساعت چند؟؟
لیا: البته با یوری اینا.. ساعت ۱٠
کوک: باشع عزیزم
یوری:(میره واسه خودش قهوه درست میکنه) من حوصله ندارم بیام
لیا: اوکی پس ولش کن نمیریم(میره میشینه پشت میزش)
یوری: خب شما برید خوش بگذرونین (به فکر اون فیلمه که ته نشونش داد هست)
ته: یوری بیا بریم دیگه حالا
یوری: اخه... باشه
ته:..........
۲.۲k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.