چه خبر از قلب بی قرارت ، چشمان منتظرت
چه خبر از قلب بیقرارت ، چشمان منتظرت
دستان سردت و آغوش تنهایت .
چه خبر از افکار بهم ریختهات ؟ کسی هست ؟
کسی هست که تورا به گرمی من در آغوش بکشد ؟
کسی هست که تورا به اندازهی من پر از خواستن ببوسد ؟
کسی هست که حرفهای نگفته ات را
از سیاهچاله های چشمانت بخواند ؟ چه میکنی ؟
با بغض های فرو خورده چه میکنی ؟
با زخم های روی تنت چه میکنی ؟
با خستگی های شبانه و درد های روزانه چه میکنی ؟
در خاطرت هست ؟ حرف هایمان در خاطرت هست ؟
چشمان مرا چه ؟ چشمان من در خاطرت هست ؟
هنگامی که لبخند میزدم را در خاطر داری ؟
دیگر خبری از آن لبخند ها نیست ..
اکنون چه میشود ؟ قسم هایی که یاد کردی چه ؟
قول هایی که دادی چه ؟ من چه کنم ..؟
با نبودنت ، با جای خالیات ، با خاطراتت چه کنم ؟
جایت خالیست .. البته نه .
دلتنگی ، درد و عذاب و اشک به نسبت
بیشتری جای تورا خواهند گرفت .
دستان سردت و آغوش تنهایت .
چه خبر از افکار بهم ریختهات ؟ کسی هست ؟
کسی هست که تورا به گرمی من در آغوش بکشد ؟
کسی هست که تورا به اندازهی من پر از خواستن ببوسد ؟
کسی هست که حرفهای نگفته ات را
از سیاهچاله های چشمانت بخواند ؟ چه میکنی ؟
با بغض های فرو خورده چه میکنی ؟
با زخم های روی تنت چه میکنی ؟
با خستگی های شبانه و درد های روزانه چه میکنی ؟
در خاطرت هست ؟ حرف هایمان در خاطرت هست ؟
چشمان مرا چه ؟ چشمان من در خاطرت هست ؟
هنگامی که لبخند میزدم را در خاطر داری ؟
دیگر خبری از آن لبخند ها نیست ..
اکنون چه میشود ؟ قسم هایی که یاد کردی چه ؟
قول هایی که دادی چه ؟ من چه کنم ..؟
با نبودنت ، با جای خالیات ، با خاطراتت چه کنم ؟
جایت خالیست .. البته نه .
دلتنگی ، درد و عذاب و اشک به نسبت
بیشتری جای تورا خواهند گرفت .
۳.۹k
۱۵ دی ۱۴۰۳