آيا تا زمانی كه نفس داریم می توانیم واقعاً كسی را دوست ب
آيا تا زمانی كه نفس داریم می توانیم واقعاً كسی را دوست بداریم؟
👈عشق نياز به شهامتی عظیم دارد،
به یک دلیل ساده كه لازمه ی اساسی عشق،
انداختن نفس است.
انسان از انداختن نفس خود بسیار می ترسد.
تقریبا مانند خودكشی به نظر می رسد.
فقط چنين به نظر می رسد زیرا كه ما هیچ چیز جز نفس را نشناخته ایم.
نفس تنها هویت ما شده است،
و انداختن آن به یقین به معنای رها كردن فردیت به نظر می آید؛
این درست نیست.
در واقع، دقیقا عكس این درست است.
تا زمانی كه نفس را رها نكرده باشی،
نمی توانی فردیت واقعی خود را بشناسی.
نفس یک متظاهر است.
چیزی دروغین، كاذب و ابداع شده است.
لحظه ای كه انداخته می شود،
فقط آنوقت است كه می توانی خود واقعی ات را ببینی.
وگرنه، غیرواقعی، آن خودِ واقعی را می پوشاند.
خودِ واقعی، مانند ابری كه خورشید را می پوشاند، خود واقعی را پنهان می كند.
عشق نياز به رها كردن نفس دارد.
بنابراین عشق می تواند دروازه ای به سوي حقیقت باشد.
می توانی با دوست داشتن یک فرد شروع كنی،
ولي در نهایت به دوست داشتن خداوند خواهی رسید.
آن شخص درست مانند یک پنجره عمل می كند؛
پنجره ای به سوی آسمان بی پايان.
ولی فرد باید مطلقا روشن باشد
كه نفس او باید فدا شود.
مردم مشتاق عشق هستند،
ولی در عین حال به نفس هایشان می چسبند.
بنابراین عشق هرگز یک واقعیت نخواهد شد.
آنان بدون اینكه مزه ی شهد عشق را بچشند،
می آیند و می روند.
و تا زمانی كه عشق را تجربه نكنی،
ابدا زندگی را تجربه نكرده ای.
هر كسی مفهوم خودش را از عشق دارد.
و فقط زمانی كه به موقعیتی برسی
كه در آن تمام مفاهیم در مورد عشق از بین برود،
جایی كه عشق دیگر یک مفهوم نيست،
بلكه به سادگی خود وجودت است،
فقط آنوقت آزادی عشق را خواهی شناخت.
آنگاه عشق همان خداوند است.
آنگاه عشق همان حقیقت غایی است.
👈عشق نياز به شهامتی عظیم دارد،
به یک دلیل ساده كه لازمه ی اساسی عشق،
انداختن نفس است.
انسان از انداختن نفس خود بسیار می ترسد.
تقریبا مانند خودكشی به نظر می رسد.
فقط چنين به نظر می رسد زیرا كه ما هیچ چیز جز نفس را نشناخته ایم.
نفس تنها هویت ما شده است،
و انداختن آن به یقین به معنای رها كردن فردیت به نظر می آید؛
این درست نیست.
در واقع، دقیقا عكس این درست است.
تا زمانی كه نفس را رها نكرده باشی،
نمی توانی فردیت واقعی خود را بشناسی.
نفس یک متظاهر است.
چیزی دروغین، كاذب و ابداع شده است.
لحظه ای كه انداخته می شود،
فقط آنوقت است كه می توانی خود واقعی ات را ببینی.
وگرنه، غیرواقعی، آن خودِ واقعی را می پوشاند.
خودِ واقعی، مانند ابری كه خورشید را می پوشاند، خود واقعی را پنهان می كند.
عشق نياز به رها كردن نفس دارد.
بنابراین عشق می تواند دروازه ای به سوي حقیقت باشد.
می توانی با دوست داشتن یک فرد شروع كنی،
ولي در نهایت به دوست داشتن خداوند خواهی رسید.
آن شخص درست مانند یک پنجره عمل می كند؛
پنجره ای به سوی آسمان بی پايان.
ولی فرد باید مطلقا روشن باشد
كه نفس او باید فدا شود.
مردم مشتاق عشق هستند،
ولی در عین حال به نفس هایشان می چسبند.
بنابراین عشق هرگز یک واقعیت نخواهد شد.
آنان بدون اینكه مزه ی شهد عشق را بچشند،
می آیند و می روند.
و تا زمانی كه عشق را تجربه نكنی،
ابدا زندگی را تجربه نكرده ای.
هر كسی مفهوم خودش را از عشق دارد.
و فقط زمانی كه به موقعیتی برسی
كه در آن تمام مفاهیم در مورد عشق از بین برود،
جایی كه عشق دیگر یک مفهوم نيست،
بلكه به سادگی خود وجودت است،
فقط آنوقت آزادی عشق را خواهی شناخت.
آنگاه عشق همان خداوند است.
آنگاه عشق همان حقیقت غایی است.
۹۶۶
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.