half brother part : 22
این عکس العمل من به بوی مشک دود آلود بود که بهم یادآوری کرد که اون دیوونم میکنه و به آن لحظه قسم خوردم که هر کاری که لازم بود انجام بدم تا چیزهای که میخوام رو بدست بیارم
ویکی پرسید & آماده ای دوباره برگردیدم سر جامون
سرم را تکان دادم و نفس عمیقی کشیدم
- آره من اماده ام ..
حوادثی که بعد از اون اتفاق افتاد به صورت متوالی و سریع بود . همان طور که به سمت میز برمی گشتیم صدای افتادن ظروف رو شنیدم یه عده از مردم اونجا جمع شده بودن و از اینکه جیس به زمین کوبیده شد نفس هاشون رو در سینه حبس کردن صورت جیس خونی شده بود و دهان جونگکوک هم خون داشت
جیغ کشیدم
- جونگکوک ، داری چیکار میکنی
با تمام قدرتش به صورت جیس ضربه زد
مدیر رستوران به همراه پیشخدمتی که به او کمک کرده بود تا جونگکوک رو از جیس جدا کند، به طرف ما دوید
به سمت جیس خم شدم و گفتم : - جیس چه اتفاقی افتاد ؟
# اون دیوونه به هیچ دلیل به من ضربه زد و من هم جواب دادم . بعد شروع کرد به زدن من من پام لغزید و افتادم، و اون با پا به جونم افتاد
- حالت خوبه؟
# تقریبا خوبم
- فکر نمیکنم واقعا خوب باشی
بهش کمک کردم و جیس به من تکیه داد.
دو مرد دیگه هنوز جونگکوک رو نگه داشته بودند و آژیر پلیس از دور نزدیک میشد.
چه اتفاقی داشت می افتاد ؟
ویکتوریا به طرف جونگکوک رفت و گفت: & چه خبره ؟
او مقداری خون از دهنش روی زمین تف و گفت
_ نزار باهاش تنها بمونه
به بنتلی نگاه کردم و گفتم : - جریان چیه من نمیفهمم
# هیچ چیز این عجیب الخلقه به من حمله کرد
" جونگکوک " ، هنگامی که خودش رو به جلو کشوند تا دوباره به جیس حمله کند
فریاد زد:
_ تو یه حرومزاده ی دروغگویی
اما مردایی که اونو نگه داشته بودند نزاشتن خیلی جلو بره و مهارش کردند
دو افسر وارد شدند و شروع به بازجویی از هر دو کردند من و ویکتوریا، گیج و سردرگم در گوشه ای ایستاده بودیم و به این فکر میکردیم که چه چیزی در
این مدت کوتاهی که ما به دستشویی رفته بودیم اتفاق افتاده بود
کاش میتوانستم بشنوم که آنها به افسرها چی میگفتند امکانش نبود چون خیلی از ما دور بودن بعد از اینکه بازجویی ها تموم شد و هر دو آزاد شدند جونگکوک از من ویکتوریا گذشت و با صدای رسا گفت
_ بیا بریم خونه تو با ماشین اون عوضی جایی نمیری
جیس فریاد زد
# هی لعنتی اینجا چه اینجا خبره تو میخوای دوست دختر منو به خونت ببری
_ من با اون تویه خونه زندگی میکنم حروم زاده
های گایز چطورین اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
ویکی پرسید & آماده ای دوباره برگردیدم سر جامون
سرم را تکان دادم و نفس عمیقی کشیدم
- آره من اماده ام ..
حوادثی که بعد از اون اتفاق افتاد به صورت متوالی و سریع بود . همان طور که به سمت میز برمی گشتیم صدای افتادن ظروف رو شنیدم یه عده از مردم اونجا جمع شده بودن و از اینکه جیس به زمین کوبیده شد نفس هاشون رو در سینه حبس کردن صورت جیس خونی شده بود و دهان جونگکوک هم خون داشت
جیغ کشیدم
- جونگکوک ، داری چیکار میکنی
با تمام قدرتش به صورت جیس ضربه زد
مدیر رستوران به همراه پیشخدمتی که به او کمک کرده بود تا جونگکوک رو از جیس جدا کند، به طرف ما دوید
به سمت جیس خم شدم و گفتم : - جیس چه اتفاقی افتاد ؟
# اون دیوونه به هیچ دلیل به من ضربه زد و من هم جواب دادم . بعد شروع کرد به زدن من من پام لغزید و افتادم، و اون با پا به جونم افتاد
- حالت خوبه؟
# تقریبا خوبم
- فکر نمیکنم واقعا خوب باشی
بهش کمک کردم و جیس به من تکیه داد.
دو مرد دیگه هنوز جونگکوک رو نگه داشته بودند و آژیر پلیس از دور نزدیک میشد.
چه اتفاقی داشت می افتاد ؟
ویکتوریا به طرف جونگکوک رفت و گفت: & چه خبره ؟
او مقداری خون از دهنش روی زمین تف و گفت
_ نزار باهاش تنها بمونه
به بنتلی نگاه کردم و گفتم : - جریان چیه من نمیفهمم
# هیچ چیز این عجیب الخلقه به من حمله کرد
" جونگکوک " ، هنگامی که خودش رو به جلو کشوند تا دوباره به جیس حمله کند
فریاد زد:
_ تو یه حرومزاده ی دروغگویی
اما مردایی که اونو نگه داشته بودند نزاشتن خیلی جلو بره و مهارش کردند
دو افسر وارد شدند و شروع به بازجویی از هر دو کردند من و ویکتوریا، گیج و سردرگم در گوشه ای ایستاده بودیم و به این فکر میکردیم که چه چیزی در
این مدت کوتاهی که ما به دستشویی رفته بودیم اتفاق افتاده بود
کاش میتوانستم بشنوم که آنها به افسرها چی میگفتند امکانش نبود چون خیلی از ما دور بودن بعد از اینکه بازجویی ها تموم شد و هر دو آزاد شدند جونگکوک از من ویکتوریا گذشت و با صدای رسا گفت
_ بیا بریم خونه تو با ماشین اون عوضی جایی نمیری
جیس فریاد زد
# هی لعنتی اینجا چه اینجا خبره تو میخوای دوست دختر منو به خونت ببری
_ من با اون تویه خونه زندگی میکنم حروم زاده
های گایز چطورین اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
۱.۸k
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.