فیک: my mission
فیک: my mission
پارت:44
.............................................................
کره شمالی خانه کنار دریا/
ساعت8:20صبح
روی شن ها کنار دریا خوابشون برده بود و از سرمای زیاد مثل جنین تو خودشون جمع شده بودن جیسو شروع کرد به تکون خوردن و کم کم چشماشو باز کرد و وقتی متوجه وضعیتی که توش بودن شد اخمی کرد .. سمت رزی رفت و اول اون رو بیدار کرد..
جیسو: هی پاشو..
رزی: چرا چیشده؟!
جیسو: ن اینجوری نمیشه!
جیسو بلند شد و با داد شروع به حرف زدن کرد
جیسو: پاشین بیخاصیتااا*داد*
جنی: عه روز شده؟!
دایون: آییی سرم...
رزی: هوی تو.. مست که نکرده بودی چرا گذاشتی اینجا بخوابیم ؟!
کانگ هی: متاسفانه منم بعد شما زیادی خوردم..!
جین: وایسا! کوک و لیسا کجان ؟!
جیمینی که از لحظه ای بیدار شده بود فقط به حرف هاشون گوش میکرد اینبار خودش هم شروع به حرف زدن کرد
جیمین: جنی و تهیونگ؟!
دایون: معلومه دیشب...
جیسو: عههه! زشته نگو...
جنی ویو: چشمام رو باز کردم دیدم صبح شده.. دیشب از سرمای زیاد داخل ماشین جیمین خوابیدم و تهیونگ هم ماشین خودش... چشمامو یکم مالیدم و از ماشین پیاده شدم و به بقیه نزدیک شدم همین که منو دیدن از تهیونگ لیسا وکوک ازم میپرسیدن با یادآوری دیشب جوابی نداشتم! میترسیدم بگم!
جیسو: د جواب بده ببینم!
جنی: من از کجا بدونم؟! عی بابا!
جین: شاید تو خونه ان بریم تو...
جنی: آهه*داد*
جیسو: چی شد ؟!
جنی: بازوم درد داره..
جیمین: جای چاقو؟!
جنی: آره آره همون..(پدرتونو درمیارم ببینین چه دروغایی سرهم میکنم بخاطر شما!)
جنی این جمله رو توی ذهنش گفت و شروع کرد به تظاهرکردن به اینکه درد داره... اما بازم موفق نشد و همه داخل خانه شدن و جنی رو هم بردن...
جنی باچیزی که دید شکه شد! لیسا صبحونه رو حاضر کرده بود و کوک هم گوشی دستش بود و گوشه خونه نشسته بود..
لیسا: صبح بخیر!
رزی: سلام...
دایون: وایی خیلی گشنمه!
فلش بک/
لیسا ویو: از خواب پریدم شکمم درد میکرد و سرم گیج میرفت نگاهی به کوک کردم غرق در خواب بود بیشور پارم کرده الانم خوابیده!
لیسا: هی کوک ... کوک بیدار شو!
کوک: ها؟!*خواب آلود*
لیسا: زهرمار پاشو الان میان!
کوک: ها باشه باشه! راستی.. دیشب خوب لمست نکردم میشه یبار دیگه انجامش بدیم؟!
لیسا: عه! پاشو ببینم عنتر! .
لیسا بلند شد و رفت دسشویی لباس هاشو پوشید و بیرون اومد شانس آورده بود هیچکس بیدار نشده بود اما بی خبر از اینکه دیشب دونفر متوجه اونا شدن!
شروع کرد به درست کردن صبحونه..
کوک هم از اتاق اومد بیرون.
کوک: عجب!
لیسا: میگم.. اگر گفتن کجا بودین فقط بگو من اینجا و لیسا تو اتاق خوابیده بود! سوتی ندییا!
کوک: باشه خیالت راحت
زمان حال/
جنی: عجب زود بیدار شدی!
لیسا: مشکلیه؟!
جنی: پررو هم شدی!
لیسا: چته تو سرصبحی گیر دادی به من!
جنی: دیشب خوب خوابیدی؟!!
پارت:44
.............................................................
کره شمالی خانه کنار دریا/
ساعت8:20صبح
روی شن ها کنار دریا خوابشون برده بود و از سرمای زیاد مثل جنین تو خودشون جمع شده بودن جیسو شروع کرد به تکون خوردن و کم کم چشماشو باز کرد و وقتی متوجه وضعیتی که توش بودن شد اخمی کرد .. سمت رزی رفت و اول اون رو بیدار کرد..
جیسو: هی پاشو..
رزی: چرا چیشده؟!
جیسو: ن اینجوری نمیشه!
جیسو بلند شد و با داد شروع به حرف زدن کرد
جیسو: پاشین بیخاصیتااا*داد*
جنی: عه روز شده؟!
دایون: آییی سرم...
رزی: هوی تو.. مست که نکرده بودی چرا گذاشتی اینجا بخوابیم ؟!
کانگ هی: متاسفانه منم بعد شما زیادی خوردم..!
جین: وایسا! کوک و لیسا کجان ؟!
جیمینی که از لحظه ای بیدار شده بود فقط به حرف هاشون گوش میکرد اینبار خودش هم شروع به حرف زدن کرد
جیمین: جنی و تهیونگ؟!
دایون: معلومه دیشب...
جیسو: عههه! زشته نگو...
جنی ویو: چشمام رو باز کردم دیدم صبح شده.. دیشب از سرمای زیاد داخل ماشین جیمین خوابیدم و تهیونگ هم ماشین خودش... چشمامو یکم مالیدم و از ماشین پیاده شدم و به بقیه نزدیک شدم همین که منو دیدن از تهیونگ لیسا وکوک ازم میپرسیدن با یادآوری دیشب جوابی نداشتم! میترسیدم بگم!
جیسو: د جواب بده ببینم!
جنی: من از کجا بدونم؟! عی بابا!
جین: شاید تو خونه ان بریم تو...
جنی: آهه*داد*
جیسو: چی شد ؟!
جنی: بازوم درد داره..
جیمین: جای چاقو؟!
جنی: آره آره همون..(پدرتونو درمیارم ببینین چه دروغایی سرهم میکنم بخاطر شما!)
جنی این جمله رو توی ذهنش گفت و شروع کرد به تظاهرکردن به اینکه درد داره... اما بازم موفق نشد و همه داخل خانه شدن و جنی رو هم بردن...
جنی باچیزی که دید شکه شد! لیسا صبحونه رو حاضر کرده بود و کوک هم گوشی دستش بود و گوشه خونه نشسته بود..
لیسا: صبح بخیر!
رزی: سلام...
دایون: وایی خیلی گشنمه!
فلش بک/
لیسا ویو: از خواب پریدم شکمم درد میکرد و سرم گیج میرفت نگاهی به کوک کردم غرق در خواب بود بیشور پارم کرده الانم خوابیده!
لیسا: هی کوک ... کوک بیدار شو!
کوک: ها؟!*خواب آلود*
لیسا: زهرمار پاشو الان میان!
کوک: ها باشه باشه! راستی.. دیشب خوب لمست نکردم میشه یبار دیگه انجامش بدیم؟!
لیسا: عه! پاشو ببینم عنتر! .
لیسا بلند شد و رفت دسشویی لباس هاشو پوشید و بیرون اومد شانس آورده بود هیچکس بیدار نشده بود اما بی خبر از اینکه دیشب دونفر متوجه اونا شدن!
شروع کرد به درست کردن صبحونه..
کوک هم از اتاق اومد بیرون.
کوک: عجب!
لیسا: میگم.. اگر گفتن کجا بودین فقط بگو من اینجا و لیسا تو اتاق خوابیده بود! سوتی ندییا!
کوک: باشه خیالت راحت
زمان حال/
جنی: عجب زود بیدار شدی!
لیسا: مشکلیه؟!
جنی: پررو هم شدی!
لیسا: چته تو سرصبحی گیر دادی به من!
جنی: دیشب خوب خوابیدی؟!!
۵.۰k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.