گفتم چطور اینقدر راحت می بخشی آدم ها رو؟
گفتم چطور اینقدر راحت میبخشی آدمها رو؟
گفت خودم رو جای اونها تصور میکنم و
بهشون حق میدم که گاهی حالشون بد باشه،
گاهی نخوان حرف بزنن،
گاهی بیطاقت بشن
و گاهی بیحوصلهتر از اونی که با آرامش
و لبخند جوابمو بدن و حرفهای خوب بزنن.
من حق میدم گاهی بیحوصله باشن.
من حق میدم گاهی کم بیارن. پس خودم رو جای اونها میذارم و بهشون فرصت جبران میدم،
نه باور به اینکه آدم بدی هستن،
نه باور به اینکه با هر لغزشی به بد بودن عادت کنن،
و خوب بودن رو رها.
پس تا جایی که در توانم باشه،
بهشون لبخند میزنم، اونها رو میبخشم،
و بهشون فرصت خوب بودن دوباره رو میدم..
.
گفت خودم رو جای اونها تصور میکنم و
بهشون حق میدم که گاهی حالشون بد باشه،
گاهی نخوان حرف بزنن،
گاهی بیطاقت بشن
و گاهی بیحوصلهتر از اونی که با آرامش
و لبخند جوابمو بدن و حرفهای خوب بزنن.
من حق میدم گاهی بیحوصله باشن.
من حق میدم گاهی کم بیارن. پس خودم رو جای اونها میذارم و بهشون فرصت جبران میدم،
نه باور به اینکه آدم بدی هستن،
نه باور به اینکه با هر لغزشی به بد بودن عادت کنن،
و خوب بودن رو رها.
پس تا جایی که در توانم باشه،
بهشون لبخند میزنم، اونها رو میبخشم،
و بهشون فرصت خوب بودن دوباره رو میدم..
.
۴.۵k
۱۳ آبان ۱۴۰۳