٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت20-
(سعی کرد بغضشو قورت بده)
س.ی:من خیلی به مامانم وابسه بودم و خب اون زمان آرزو میکردم بهترین روز کسی که دوسش داره بمیره
نگو فقط من بودم که دوسش داشتم!
روز تولدم یه جاسوس وارد مهمونی شد و اونو کشت
من:متاسفم فکرنمیکردم در این حد هم بد باشه..
س.ی:(همزمان اینکه اشکاشو پاک میکنه)نه اشکال نداره
×﴿گارسون﴾:بفرمایید(لیوانا رو گذاشت روی میز و رفت)
من:حتما باید اداره کردن امپراطوری واست سخت باشه
س.ی:خب اره هست ولی کمکم یاد میگیرم
من:امیدوارم موفق باشی:)
س.ی:ممنون
من:سئویون
س.ی:بله؟!
من:دقت کردی لباسامون هم الان هم دفعه پیش ست بود؟!
س.ی:(یه نگاه میندازه)اوه نه راست میگیاا
یونهه اینکه مامانو بابا داشته باشی ولی تورو به یاد نیارن چه حسی داره؟!
من:راستش مثل اینه که نداشته باشی
آنچنان فرقی با موقعیت تو نداره
س.ی:جدی؟! من فکرمیکردم بدتر باشه..
من:نه باباا
تازه من خودمو دارم، خوراکی هامو دارم، تختوخوابمو دارم، یه رفیق دارم، یه خونه تو سئول دارم، شیرکاکائوهامو دارم، بوم نقاشی دارم، گیتار و پیانو دارم
و کلیییییی چیز دیگه جای غمو هرچی میگردم پیدا نمیکنم پس واسه چی داشته باشمش!؟
س.ی:(میخنده)چقد ثروتمندی تو!
من:میخوای یه کوچولو ثروتمو بهت بدم یادگاری؟!
س.ی:نه ممنون•-•
(بعد اینکه یکم قاشقو توی لیوان کاپوچینو چرخوندم)
من:خببب حالا تو بگو؛ امپراطور بودن چه حسی داره؟!
س.ی:درسته یکم کارا سخته ولی جای مثبتش اینه که دستم زیادی باز شده و میتونم هر کاری که دلم میخواد بکنم..
من:این جای مثبت واسه توئه ولی برای اون بیچاره هایی که ممکنه به خاطر علایق تو تلف بشن نکته منفیه میدونی که؟!
س.ی:من خیلی به مامانم وابسه بودم و خب اون زمان آرزو میکردم بهترین روز کسی که دوسش داره بمیره
نگو فقط من بودم که دوسش داشتم!
روز تولدم یه جاسوس وارد مهمونی شد و اونو کشت
من:متاسفم فکرنمیکردم در این حد هم بد باشه..
س.ی:(همزمان اینکه اشکاشو پاک میکنه)نه اشکال نداره
×﴿گارسون﴾:بفرمایید(لیوانا رو گذاشت روی میز و رفت)
من:حتما باید اداره کردن امپراطوری واست سخت باشه
س.ی:خب اره هست ولی کمکم یاد میگیرم
من:امیدوارم موفق باشی:)
س.ی:ممنون
من:سئویون
س.ی:بله؟!
من:دقت کردی لباسامون هم الان هم دفعه پیش ست بود؟!
س.ی:(یه نگاه میندازه)اوه نه راست میگیاا
یونهه اینکه مامانو بابا داشته باشی ولی تورو به یاد نیارن چه حسی داره؟!
من:راستش مثل اینه که نداشته باشی
آنچنان فرقی با موقعیت تو نداره
س.ی:جدی؟! من فکرمیکردم بدتر باشه..
من:نه باباا
تازه من خودمو دارم، خوراکی هامو دارم، تختوخوابمو دارم، یه رفیق دارم، یه خونه تو سئول دارم، شیرکاکائوهامو دارم، بوم نقاشی دارم، گیتار و پیانو دارم
و کلیییییی چیز دیگه جای غمو هرچی میگردم پیدا نمیکنم پس واسه چی داشته باشمش!؟
س.ی:(میخنده)چقد ثروتمندی تو!
من:میخوای یه کوچولو ثروتمو بهت بدم یادگاری؟!
س.ی:نه ممنون•-•
(بعد اینکه یکم قاشقو توی لیوان کاپوچینو چرخوندم)
من:خببب حالا تو بگو؛ امپراطور بودن چه حسی داره؟!
س.ی:درسته یکم کارا سخته ولی جای مثبتش اینه که دستم زیادی باز شده و میتونم هر کاری که دلم میخواد بکنم..
من:این جای مثبت واسه توئه ولی برای اون بیچاره هایی که ممکنه به خاطر علایق تو تلف بشن نکته منفیه میدونی که؟!
۸۳۰
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.