کلـماتی کـه دردلـم پژمـرده شـده اند ؛
کلـماتیکـهدردلـمپژمـردهشـدهاند ؛
داشتن تو، سایهای انداخته بر روح من.
شاید عقربهها در زمان نبودنت خواب مانده. وجود ناچیزم بدون تو خاکستر شده، تو دلیل بهار و جوانههای باغچهی این قلبی؛ تو ریشهی محکم وجود منی و تو دلیل طلوع خورشید در این دلی. با نبودنت همهی اینها حسرتی بیش نیست، باغچه پژمرده شده و ریشه با تبر بریده شده. خبری از طلوع خورشید نیست و روز های روشن هیچوقت باز نمیگردند، تاریکی در اینجا ماندگار است.
اکنون که روی صفحات دفتر سرنوشت من قدم میزنی و به این قلم جان میبخشی، مرا از این کنج سرد نجات بده.. گلبرگ من ؛
داشتن تو، سایهای انداخته بر روح من.
شاید عقربهها در زمان نبودنت خواب مانده. وجود ناچیزم بدون تو خاکستر شده، تو دلیل بهار و جوانههای باغچهی این قلبی؛ تو ریشهی محکم وجود منی و تو دلیل طلوع خورشید در این دلی. با نبودنت همهی اینها حسرتی بیش نیست، باغچه پژمرده شده و ریشه با تبر بریده شده. خبری از طلوع خورشید نیست و روز های روشن هیچوقت باز نمیگردند، تاریکی در اینجا ماندگار است.
اکنون که روی صفحات دفتر سرنوشت من قدم میزنی و به این قلم جان میبخشی، مرا از این کنج سرد نجات بده.. گلبرگ من ؛
۱۱.۶k
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.