رویایی همانند کابوس پارت 57
#matin
رفتم پایین حالم خیلی بد بود اشکتو چشام جمع شده بود یعنینیکام اشکانو میخواد؟
اهوراحان=پسرم خوبی؟
با سر ارع ایگفتم رفتمنشستم رو مبل
رکسانا=داداش چیزی نخوردیا
متین=اشتهام پرید
رکسانام بلند شد و گفت=منم سیر شدم
بعد اومد کنارم نشستاشکان وداییم اومدن
اشکان دمگوشمگفت=نیکا کجاست
متین=نمیدونم
یعنیگشنشه؟ به من چه اصن
منه احمق کبازم داشتم به عشقش باور میکردم...:)!
یهواشکان بلند شد وگفت=خوب من دیگبرم
رکسانا=زوده هنوز
بهشنگاه کردم
رکسانا با سر گفتچیه
اشکان=خوب باید برمخانومکوچولو
رکسانایه لبخند پر ذوق کرد
اشکان خدافزی کرد باهمه رفت
به بالانگاه کردمحالانوبتنیکاست
خواستم برمبالا سمتاتاق نیکا که رکساناگفت=داداشی
برگشتمگفتم جان
رکسانا=فردا منممیتونم بیام
لپشوکشیدمگفتم=کجا؟
رکسانا=مهمونی
متین=ارع کمیتونی
خوشحال شد بغلم کرد رفت بالا منم رفتم سمت اتاقنیکا کیکیصدام کرد برگشتم دیدم رویاست
رویا=متینم کجا میری؟
به اتاقی که نیکا بود نگاه کرد بعد به رویاگفتم=تو بروتو الان میام
رویا=گشنمه
با عجله گفتم=خوب برو یهچیزی بخور
باشه ایگفترفت پایین
رفتمسمت اتاق نیکا در و باز کردمدیدمدراز کشیدم رو تختخوابیده
رفتم کنارش چهره معصومشاجازه نمیداد مجازاتش کنم ولی دلسوزی در کارنیست بیدارشکردممث برق گرفته ها پرید
خندمگرفته بود
نیکا=مم..تین
متین=اشکانو دوس داری؟
نیکا=چی؟
متین=دوسش دارید یا نه( با داد)
نیکا=نه معلومه کنه
متین=پس جرا گذاشتی بهت دست بزنه؟
نیکا=بخدا نزاشتم
متین=واسا بینم مگ در قفل نبود توچطوری اومدی بیرون
لبشو گاز گرفت سنجاقسرشو از سرش در اورد گرفتجلوم گفت=خودت یادمدادی
یه نیشخند زدم بهش نگاه کردم
متین=یادته؟
نیکا=اوم
متین= کاشبرگرده
بعد بلند شدم رفتم بیرونبغض کردم
نمیخواستم اشکموببینه...
رفتم پایین حالم خیلی بد بود اشکتو چشام جمع شده بود یعنینیکام اشکانو میخواد؟
اهوراحان=پسرم خوبی؟
با سر ارع ایگفتم رفتمنشستم رو مبل
رکسانا=داداش چیزی نخوردیا
متین=اشتهام پرید
رکسانام بلند شد و گفت=منم سیر شدم
بعد اومد کنارم نشستاشکان وداییم اومدن
اشکان دمگوشمگفت=نیکا کجاست
متین=نمیدونم
یعنیگشنشه؟ به من چه اصن
منه احمق کبازم داشتم به عشقش باور میکردم...:)!
یهواشکان بلند شد وگفت=خوب من دیگبرم
رکسانا=زوده هنوز
بهشنگاه کردم
رکسانا با سر گفتچیه
اشکان=خوب باید برمخانومکوچولو
رکسانایه لبخند پر ذوق کرد
اشکان خدافزی کرد باهمه رفت
به بالانگاه کردمحالانوبتنیکاست
خواستم برمبالا سمتاتاق نیکا که رکساناگفت=داداشی
برگشتمگفتم جان
رکسانا=فردا منممیتونم بیام
لپشوکشیدمگفتم=کجا؟
رکسانا=مهمونی
متین=ارع کمیتونی
خوشحال شد بغلم کرد رفت بالا منم رفتم سمت اتاقنیکا کیکیصدام کرد برگشتم دیدم رویاست
رویا=متینم کجا میری؟
به اتاقی که نیکا بود نگاه کرد بعد به رویاگفتم=تو بروتو الان میام
رویا=گشنمه
با عجله گفتم=خوب برو یهچیزی بخور
باشه ایگفترفت پایین
رفتمسمت اتاق نیکا در و باز کردمدیدمدراز کشیدم رو تختخوابیده
رفتم کنارش چهره معصومشاجازه نمیداد مجازاتش کنم ولی دلسوزی در کارنیست بیدارشکردممث برق گرفته ها پرید
خندمگرفته بود
نیکا=مم..تین
متین=اشکانو دوس داری؟
نیکا=چی؟
متین=دوسش دارید یا نه( با داد)
نیکا=نه معلومه کنه
متین=پس جرا گذاشتی بهت دست بزنه؟
نیکا=بخدا نزاشتم
متین=واسا بینم مگ در قفل نبود توچطوری اومدی بیرون
لبشو گاز گرفت سنجاقسرشو از سرش در اورد گرفتجلوم گفت=خودت یادمدادی
یه نیشخند زدم بهش نگاه کردم
متین=یادته؟
نیکا=اوم
متین= کاشبرگرده
بعد بلند شدم رفتم بیرونبغض کردم
نمیخواستم اشکموببینه...
۲۸.۰k
۰۱ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.