فصل دو پارت ۳ فیک درخت بید
فصل دو پارت ۳ فیک درخت بید
راوی*
وقتی ته گردن ات رو بوسید دستش رو گرفت و با لبخند تا سالن رفتن وقتی که واد شدن ات فقط به ته نگاه میکرد و همه براشون بلند شدن و براشون دست زدن و تا انتهای راه رو رفتن همین که میرفتم ذوق در چماشون معلوم میشد ولی پدر ته گفته بود باید برام ولیعهد بیاری من نوه میخوام و ته از این موضوع کمی نگران بود نگران این بود که دختر بچه ۱۲ ساله چجوری میخواد همچین چیزی رو تجربه کنه تو این سن کم درد بکشه و یه بچه که اختلاف سنی کمی باهاش داره رو بزرگ کنه وقتی به انتهای راهرو رسیدن پدر بزرگ (عاقد) صحبت کرد و گفت
پدر بزرگ : دخترم و پسرم ایا شما حاضرید تا اخر عمر با هم بمانید
ات: بله
ته: بله
پدر بزرگ: پس باید با من تکرار کنید
ات: بله
ات و ته این حرف هارو تکرار کزدن و بعد گفتن که باید همدیگه رو ببوسید
ات: من هم رفتم جلو و ته منو بوسید
ته : ات دیگه تو مال منی اونم قانونیییییی (ذوق)
ات: اره ولی قولت که یادت نرفته
ته: نه بیا تا برات توضیح بدم
راوی *
ته همه چیز رو برای ات تعریف کرد ولی ات یه مریضی داشت که تو اون زمان هیچ درمانی نداشت
یه توضیح کوچیک بدم که داستان خراب نشه *
این قدرت های ات که در زمان اینده داره رو ته بهش داده ینی این قدرت ها برای ته بوده و چون ات بیماری قلبی داشته نصف قدرت هاش رو به ات داده و این تهیونگ اینده همون تهیونگه ولی فراموشی گرفته و از قدرت هاش هیچ خبری نداره حتی ات رو هم فراموش کرده و قراره که تو فصل دو همه چیز تغیر کنه
راوی*
وقتی ته گردن ات رو بوسید دستش رو گرفت و با لبخند تا سالن رفتن وقتی که واد شدن ات فقط به ته نگاه میکرد و همه براشون بلند شدن و براشون دست زدن و تا انتهای راه رو رفتن همین که میرفتم ذوق در چماشون معلوم میشد ولی پدر ته گفته بود باید برام ولیعهد بیاری من نوه میخوام و ته از این موضوع کمی نگران بود نگران این بود که دختر بچه ۱۲ ساله چجوری میخواد همچین چیزی رو تجربه کنه تو این سن کم درد بکشه و یه بچه که اختلاف سنی کمی باهاش داره رو بزرگ کنه وقتی به انتهای راهرو رسیدن پدر بزرگ (عاقد) صحبت کرد و گفت
پدر بزرگ : دخترم و پسرم ایا شما حاضرید تا اخر عمر با هم بمانید
ات: بله
ته: بله
پدر بزرگ: پس باید با من تکرار کنید
ات: بله
ات و ته این حرف هارو تکرار کزدن و بعد گفتن که باید همدیگه رو ببوسید
ات: من هم رفتم جلو و ته منو بوسید
ته : ات دیگه تو مال منی اونم قانونیییییی (ذوق)
ات: اره ولی قولت که یادت نرفته
ته: نه بیا تا برات توضیح بدم
راوی *
ته همه چیز رو برای ات تعریف کرد ولی ات یه مریضی داشت که تو اون زمان هیچ درمانی نداشت
یه توضیح کوچیک بدم که داستان خراب نشه *
این قدرت های ات که در زمان اینده داره رو ته بهش داده ینی این قدرت ها برای ته بوده و چون ات بیماری قلبی داشته نصف قدرت هاش رو به ات داده و این تهیونگ اینده همون تهیونگه ولی فراموشی گرفته و از قدرت هاش هیچ خبری نداره حتی ات رو هم فراموش کرده و قراره که تو فصل دو همه چیز تغیر کنه
۷.۰k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.