" ناگاه با صدای بلند خندیدم. با صدای خنده ی من خود را عقب
" ناگاه با صدای بلند خندیدم. با صدای خنده ی من خود را عقب کشید، صورت او منقبض شده بود، دو مرتبه به طرف من خم شده و در گوشم زمزمه کرد :
- اوژنی می خندی؟ می خندی اوژنی؟"
- اوژنی می خندی؟ می خندی اوژنی؟"
۶.۶k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.