جز پرستیدن تو کاری از دستم بر نمی آید؛
جز پرستیدن تو کاری از دستم بر نمیآید؛
اصلا میخواهم بردارم تو را بگذارم وسط قلبم،
هر روز که بیدار شدم قلبم را چک کنم و بگویم هستی؟
جوابم کنی؛ هستم، میمانم و خواهم ماند.
یک بغل و بوسه از تو کم است برایم؛ باید وسط آغوشم تو را اسیر کنم و هی ببوسمت و دلم ضعف برود برایِ این حجم ناب که برایِ من است؛فقط برایِ من.
مرا از دور میبینی، تو را از دور میبوسم.🤍
اصلا میخواهم بردارم تو را بگذارم وسط قلبم،
هر روز که بیدار شدم قلبم را چک کنم و بگویم هستی؟
جوابم کنی؛ هستم، میمانم و خواهم ماند.
یک بغل و بوسه از تو کم است برایم؛ باید وسط آغوشم تو را اسیر کنم و هی ببوسمت و دلم ضعف برود برایِ این حجم ناب که برایِ من است؛فقط برایِ من.
مرا از دور میبینی، تو را از دور میبوسم.🤍
۴.۹k
۱۹ بهمن ۱۴۰۱