عشق پنهان
عشق پنهان
part ⁵
یوری:واقعا چه خوب پس زودتر بهش بگو بیاد
جونگکوک:چشم امر دیگه ای
یوری:نیست
جونگکوک:پرو
(ویو جونگکوک)
حیف فقط بخاطر باندشه وگرنه تاحالا کشته بودمش پرو یکم باهاش خوب حرف میزنی فکر میکنه عاشق چشم و ابروشی
جونگکوک:الو نامجون میتونی بیای اینجا
نامجون:اره چیشده
جونگکوک:میخوام دوربینای مداربسته رو هک کنی
نامجون:برای چی ماموریت داریم؟
جونگکوک:همون دختره هست رئیس باند رز سیاه پدرم گفت که یکی پدر و مادرشو کشته اما نمیدونه خودشم کیه قرار شد من قاتل و پیدا کنم اگه پیداش کنم باند رز سیاه مال من میشه ولی اگه نه باند من مال اونه
نامجون:اها باشه الان میام اونجا
جونگکوک:باشه ممنونم بای
یوری:چی گفت
جونگکوک:گفت الان میاد اونجا
یوری:اها
(چند دقیقه بعد)
تق تق
یوری:فکر کنم اومد
نامجون:سلام
یوری:سلام از دیدنتون خوش وقتم
نامجون:سلام جونگکوک
جونگکوک:سلام
نامجون:خب تصاویر دوربین چه سالی در چه منطقه ای رد میخواین
یوری:حدود ۱۳ ساله پیش در منطقه .........
نامجون:اها خیلی خب صبر کنین..............تموم شد
یوری:واقعا چه سریع
نامجون: من کارم اینه
(ویو یوری)
داشتم به صفحه مانیتور نگاه میکردم که دیدم یه ماشین سفید اومده اره ماشین مامان و بابام بود یکم اونور تر یه کامیون وایساده بود که تا پدر و مادرم بهش نزدیک شدن با سرعت زیاد بهشون زد معلوم بود از عمد زده بهشون بعد از ماشین پیاده شد و رفت سمت شیشه ماشین مامان و بابام
یوری:میتونی زوم کنی(بغض)
نامجون:اره البته حالت خوبه؟
یوری:خوبم(بغض)
نامجون زوم کرد اما اون کسی رو که پدر و مادمو کشت رو نشناختم
جونگکوک:یوری میشناسیش؟
یوری:نه(بغض)
جونگکوک:اروم باش باشه؟پیداش میکنیم
یوری:اهوم
جونگکوک:نامجون من به جیمین زنگ میزنم که چهرشو شناسیایی کنه ممنونم بابات کمکت
نامجون:خواهش میکنم کوک
یوری:ازت ممنونم نامجون خدافظ
نامجون:خواهش میکنم یوری امیدوارم پیداش کنی خدافظ
(ویو جونگکوک)
دلم برای یوری می سوخت زنگ زدم به جیمین و فیلم و براش فرستادم اونم گفت فردا اماده میشه منم برای اینکه حال یوری بهتر بشه و فراموشش کنه تصمیم گرفتم ببرمش شهربازی
جونگکوک:یوری میای بریم شهربازی
یوری:هوم واقعا اره خیلی وقته شهربازی نرفتم اخجون(ذوق)
جونگکوک:اره برو لباستو بپوش بریم
جونگکوک یوری رو برد شهربازی و کلی وسیله سوار شدن اخرشم پشمک خریدن و خوردن بعدشم رفتن ساحل و کلی باهم شوخی کردن و روی هم اب میریختن بعد سوار ماشین شدن و داشتن میرفتن خونه که یوری تو ماشین خوابش میبره جونگکوکم براید استایل بعلش میکنه و میزارتش رو تخت و خودشم کنارش میخوابه......
ببخشید بابت تاخیر کیوتای من😘😘😘😘
part ⁵
یوری:واقعا چه خوب پس زودتر بهش بگو بیاد
جونگکوک:چشم امر دیگه ای
یوری:نیست
جونگکوک:پرو
(ویو جونگکوک)
حیف فقط بخاطر باندشه وگرنه تاحالا کشته بودمش پرو یکم باهاش خوب حرف میزنی فکر میکنه عاشق چشم و ابروشی
جونگکوک:الو نامجون میتونی بیای اینجا
نامجون:اره چیشده
جونگکوک:میخوام دوربینای مداربسته رو هک کنی
نامجون:برای چی ماموریت داریم؟
جونگکوک:همون دختره هست رئیس باند رز سیاه پدرم گفت که یکی پدر و مادرشو کشته اما نمیدونه خودشم کیه قرار شد من قاتل و پیدا کنم اگه پیداش کنم باند رز سیاه مال من میشه ولی اگه نه باند من مال اونه
نامجون:اها باشه الان میام اونجا
جونگکوک:باشه ممنونم بای
یوری:چی گفت
جونگکوک:گفت الان میاد اونجا
یوری:اها
(چند دقیقه بعد)
تق تق
یوری:فکر کنم اومد
نامجون:سلام
یوری:سلام از دیدنتون خوش وقتم
نامجون:سلام جونگکوک
جونگکوک:سلام
نامجون:خب تصاویر دوربین چه سالی در چه منطقه ای رد میخواین
یوری:حدود ۱۳ ساله پیش در منطقه .........
نامجون:اها خیلی خب صبر کنین..............تموم شد
یوری:واقعا چه سریع
نامجون: من کارم اینه
(ویو یوری)
داشتم به صفحه مانیتور نگاه میکردم که دیدم یه ماشین سفید اومده اره ماشین مامان و بابام بود یکم اونور تر یه کامیون وایساده بود که تا پدر و مادرم بهش نزدیک شدن با سرعت زیاد بهشون زد معلوم بود از عمد زده بهشون بعد از ماشین پیاده شد و رفت سمت شیشه ماشین مامان و بابام
یوری:میتونی زوم کنی(بغض)
نامجون:اره البته حالت خوبه؟
یوری:خوبم(بغض)
نامجون زوم کرد اما اون کسی رو که پدر و مادمو کشت رو نشناختم
جونگکوک:یوری میشناسیش؟
یوری:نه(بغض)
جونگکوک:اروم باش باشه؟پیداش میکنیم
یوری:اهوم
جونگکوک:نامجون من به جیمین زنگ میزنم که چهرشو شناسیایی کنه ممنونم بابات کمکت
نامجون:خواهش میکنم کوک
یوری:ازت ممنونم نامجون خدافظ
نامجون:خواهش میکنم یوری امیدوارم پیداش کنی خدافظ
(ویو جونگکوک)
دلم برای یوری می سوخت زنگ زدم به جیمین و فیلم و براش فرستادم اونم گفت فردا اماده میشه منم برای اینکه حال یوری بهتر بشه و فراموشش کنه تصمیم گرفتم ببرمش شهربازی
جونگکوک:یوری میای بریم شهربازی
یوری:هوم واقعا اره خیلی وقته شهربازی نرفتم اخجون(ذوق)
جونگکوک:اره برو لباستو بپوش بریم
جونگکوک یوری رو برد شهربازی و کلی وسیله سوار شدن اخرشم پشمک خریدن و خوردن بعدشم رفتن ساحل و کلی باهم شوخی کردن و روی هم اب میریختن بعد سوار ماشین شدن و داشتن میرفتن خونه که یوری تو ماشین خوابش میبره جونگکوکم براید استایل بعلش میکنه و میزارتش رو تخت و خودشم کنارش میخوابه......
ببخشید بابت تاخیر کیوتای من😘😘😘😘
۶.۵k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.