𝗛𝗲𝘆𝗳🗽
𝗛𝗲𝘆𝗳🗽
@tanin_romir_romaan
𝔓𝔞𝔯𝔱: 7
,𝑠𝑡𝑎𝑟𝑡,
(یک ماه بعد)
امیر:همچی عالی پیش میرف زندگیم رو روال بود با دخترم
هونیا
در اتاقشو باز کردم و نشستم پایین تختش و دست کوچیکشچ گرفتم و بوسه ای ب پشت دستش زدم
و لب زدم دختر بابا
پرنسس مقاره پاشو دردبلات تو سرم ظهرشد
هونیا:خوابم میادد نکن بابایی
امیر:اذیتت میکنما
خودت خواستی
بغلش میکنم و میندازمش رو شونم میبرمش تو حال بیدار نمیشی نه
هونیا:نه
امیر:پنجره رو باز کردم هونیا بندازمت؟!
هونیا:نهههه بیدار شدممم
امیر:افرین
گذاشتمش زمین و باهم رفتیم تو حموم
صندلی گذاشتم و رفت بالا مسواکشو اماده کردم و دادم دستش
.
.
.
امیر:وارد شرکت شدم و اهو رو دیدم
وارد اتاقم نشدم خانم رستمی
ب اون خانمی ک تو اتاقمه بگین پایین منتظرشم
ممنون از اسانسور رفتم پایین و نشستم تو ماشین
بعد سه مین اهو اومد نشست جلو
استارت زدم و با سرعت زیادی رفتم جاده
اهو:معلوم هست کدوم گوری داری میری
امیر:هنوزم یادت نیست کی بودی کیت کردم
اهو:هه
امیر:نیشتو ببند
گرفتم تو خاکی خلوت پیاده شو
جلو ماشین وایستادم
چی میخای
اهو:انتقام
امیر:عصبی برگشتم و نگاش گرفتم
@tanin_romir_romaan
𝔓𝔞𝔯𝔱: 7
,𝑠𝑡𝑎𝑟𝑡,
(یک ماه بعد)
امیر:همچی عالی پیش میرف زندگیم رو روال بود با دخترم
هونیا
در اتاقشو باز کردم و نشستم پایین تختش و دست کوچیکشچ گرفتم و بوسه ای ب پشت دستش زدم
و لب زدم دختر بابا
پرنسس مقاره پاشو دردبلات تو سرم ظهرشد
هونیا:خوابم میادد نکن بابایی
امیر:اذیتت میکنما
خودت خواستی
بغلش میکنم و میندازمش رو شونم میبرمش تو حال بیدار نمیشی نه
هونیا:نه
امیر:پنجره رو باز کردم هونیا بندازمت؟!
هونیا:نهههه بیدار شدممم
امیر:افرین
گذاشتمش زمین و باهم رفتیم تو حموم
صندلی گذاشتم و رفت بالا مسواکشو اماده کردم و دادم دستش
.
.
.
امیر:وارد شرکت شدم و اهو رو دیدم
وارد اتاقم نشدم خانم رستمی
ب اون خانمی ک تو اتاقمه بگین پایین منتظرشم
ممنون از اسانسور رفتم پایین و نشستم تو ماشین
بعد سه مین اهو اومد نشست جلو
استارت زدم و با سرعت زیادی رفتم جاده
اهو:معلوم هست کدوم گوری داری میری
امیر:هنوزم یادت نیست کی بودی کیت کردم
اهو:هه
امیر:نیشتو ببند
گرفتم تو خاکی خلوت پیاده شو
جلو ماشین وایستادم
چی میخای
اهو:انتقام
امیر:عصبی برگشتم و نگاش گرفتم
۴۴۵
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.