پارت ۱۸ ( بجای من ببین )
تهیونگ : اونسو قول بده که سعی کنی حالت رو خوب کنی همم
ا.نسو : باشه قول میدم بعد انگشت هاشون رو توی هم دیگه گره دادن بهد در پنجره رو بستن و رفتن روی تخت تیونگ اونسورو از پشت بقل کرد وجفتشون باهم خوابیدن
چند وقت بعد تهیونگ براش یه کار خیلی مهم پیش میاد که باید از کشور بره میخواست اونسو رو هم با خودش ببره ولی پادشاه اجازه نداد چون برای اونسو خطر ناک بود پس ز روی ناچار قبول کرد که بره یک هفته توس قق
صر نبود روز آخر کارش بود دیگه بلاخره تموم شود میخواست برگرده که یه پیرزن رو دید که فروشنده
تهیونگ: سلام آجوما خوبی
پیرزن :سلام پسرم تو خوبی
تهونگ روی روی زمین زانو زد و یکی از جعبه ههای موسیقی رو برداشت وقتی درش رو باز کرد یه دختر پسر داشتن باهم میرقصیدن و صدای دلنشینی داشت مثل صدای پیانو بود
تهیونگ: من اونو میخوام ازتون بخرم
پیرزن: حتمی
و اون رو داخل جیب کتش گذاشت و به راهش ادامه داد بعد ۵ ساعت رسید به قصر بلاخره بوی اون شهر رو توی ریه هاش کشید و وارد قصر شود وقتی وارد قصر شود با چشم هاش دنبال اونسو میگشت اما هرچی گشت اونسورو پیدا نکرد فورا رفت پیش پدرش
پدرش : اوو سلام آمدی ؟؟
تهیونگ: آره بلاخره؟
پدرش : چیزی شده ؟
تهیونگ: اونسورو ندیدین ؟؟
پدرش یهو از حرفی که تهیونگ گفت خشکش زد نمی دونست چی جواب تهیونگ رو بده
تهیونگ: پدر ؟ نگفتین ندیدینش ؟؟
پدرش: امم اونسو .. حالش خوب نبود ..برای همین چند روز رفت بیرون از قصر الان دیر وقته فردا میتونی بری ببینیش آره همین
تهیونگ: چرا رفته بیرون از قصر ؟؟
پدرش: چون حالش خوب نبود دیگه
تهیونگ : باشه ای گفت و به بیرون حرکت کرد
رفت به اتاقش و جعبه موسیقی رو از جیب کتش در آورد و لباس هاشو عوض کرد جعبه رو توی دستش گرفت و اون رو روی دلش گذاشت و توی تختش دراز کشید به این فکر میکرد که وقتی اونسو رو میخواد ببینه بهش چی بگه و این هدیه رو چطوری بهش بده
فردا
تهیونگ:پدر من میرم پیش خانم کیم
پدرش : آرهه. آره حتمی اول بورو پیش خانم کیم میدونی خونش کجاست دیگه
تهیونگ: با لبخند به پدرش نگاه کرد و دستی به سرو و روش کشید وگفت خدانگهدار دار و از قصر بیرون آمد و به سمت خونه خانم کیم حرکت کرد
وقتی به خونه رسی در زو خانم کیم در رو باز کرد اما اون مثل همیشه نبود صورتش پف کرده بود رنگش پریده بود و چشماش قرمز شوده بود
تهیونگ: س.سلامم حالتون خوبه
خانم کیم : رفت جلو و تهیونگ رو بقل کرد و شروع کرد به بلند گریه کردن تهیونگ خشکش زده بود چرا اونسو نمیاد استقبالش
ا.نسو : باشه قول میدم بعد انگشت هاشون رو توی هم دیگه گره دادن بهد در پنجره رو بستن و رفتن روی تخت تیونگ اونسورو از پشت بقل کرد وجفتشون باهم خوابیدن
چند وقت بعد تهیونگ براش یه کار خیلی مهم پیش میاد که باید از کشور بره میخواست اونسو رو هم با خودش ببره ولی پادشاه اجازه نداد چون برای اونسو خطر ناک بود پس ز روی ناچار قبول کرد که بره یک هفته توس قق
صر نبود روز آخر کارش بود دیگه بلاخره تموم شود میخواست برگرده که یه پیرزن رو دید که فروشنده
تهیونگ: سلام آجوما خوبی
پیرزن :سلام پسرم تو خوبی
تهونگ روی روی زمین زانو زد و یکی از جعبه ههای موسیقی رو برداشت وقتی درش رو باز کرد یه دختر پسر داشتن باهم میرقصیدن و صدای دلنشینی داشت مثل صدای پیانو بود
تهیونگ: من اونو میخوام ازتون بخرم
پیرزن: حتمی
و اون رو داخل جیب کتش گذاشت و به راهش ادامه داد بعد ۵ ساعت رسید به قصر بلاخره بوی اون شهر رو توی ریه هاش کشید و وارد قصر شود وقتی وارد قصر شود با چشم هاش دنبال اونسو میگشت اما هرچی گشت اونسورو پیدا نکرد فورا رفت پیش پدرش
پدرش : اوو سلام آمدی ؟؟
تهیونگ: آره بلاخره؟
پدرش : چیزی شده ؟
تهیونگ: اونسورو ندیدین ؟؟
پدرش یهو از حرفی که تهیونگ گفت خشکش زد نمی دونست چی جواب تهیونگ رو بده
تهیونگ: پدر ؟ نگفتین ندیدینش ؟؟
پدرش: امم اونسو .. حالش خوب نبود ..برای همین چند روز رفت بیرون از قصر الان دیر وقته فردا میتونی بری ببینیش آره همین
تهیونگ: چرا رفته بیرون از قصر ؟؟
پدرش: چون حالش خوب نبود دیگه
تهیونگ : باشه ای گفت و به بیرون حرکت کرد
رفت به اتاقش و جعبه موسیقی رو از جیب کتش در آورد و لباس هاشو عوض کرد جعبه رو توی دستش گرفت و اون رو روی دلش گذاشت و توی تختش دراز کشید به این فکر میکرد که وقتی اونسو رو میخواد ببینه بهش چی بگه و این هدیه رو چطوری بهش بده
فردا
تهیونگ:پدر من میرم پیش خانم کیم
پدرش : آرهه. آره حتمی اول بورو پیش خانم کیم میدونی خونش کجاست دیگه
تهیونگ: با لبخند به پدرش نگاه کرد و دستی به سرو و روش کشید وگفت خدانگهدار دار و از قصر بیرون آمد و به سمت خونه خانم کیم حرکت کرد
وقتی به خونه رسی در زو خانم کیم در رو باز کرد اما اون مثل همیشه نبود صورتش پف کرده بود رنگش پریده بود و چشماش قرمز شوده بود
تهیونگ: س.سلامم حالتون خوبه
خانم کیم : رفت جلو و تهیونگ رو بقل کرد و شروع کرد به بلند گریه کردن تهیونگ خشکش زده بود چرا اونسو نمیاد استقبالش
۱۷۶.۶k
۲۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.