سناریو از تهیونگ شی
p¹:
کشوی چوبی کنار تخت رو باز کردی تا عینک مطالعت رو پیدا کنی
نامه ایی با ربان های قرمز توجهت رو جلب کرد ، نامه رو از کشور بیرون آوردی و آروم زبان های خاک خورده رو باز کردی
کاغذ کاهی و قدیمی رو باز کردی و زمزمه وار نامه رو خوندی
متن نامه به قدری برات کلاسیک و عاشقانه بود که وادارت کرد دوباره و بلند بخونیش: عزیز کردهِ من، در بهاری نه چندان دور، طوری به آغوشت میکشم که وجودمان در هم آمیخته شود! فراموشم نکن دلربایِ من؛ من برمیگردم
خط ریز و تحریریش تو رو به وجد آورد
از اول تا آخر نامه رو بار ها و بار ها مرور کردی تا اسم یا نشونه ای از نویسنده پیدا کنی
ورقه تا شده کوچیکی که به نامه چسبیده بود رو باز کردی و با اسم نویسنده مواجه شدی
+کیم تهیونگ!؟؟ کی هست؟؟
فکرت رو از اولین تا آخرین سال راهنمایی و دبیرستانت کشیدی ولی چیزی به ذهنت یاد آوری نشد
نامه رو مجددا توی کشو گذاشتی و از روی تخت بلند شدی ،
گوشیت رو از بین وسایل های روی میز برداشتی و با دوستت تماس گرفتی
بعد از چند تا بوق صدای خواب آلود دوستت به گوشت رسید: چته؟؟ وسط خواب غروبی عزیزم زنگ زدی؟
بی وقفه مسئله پیدا کردن نامه قدیمی رو بیان کردی،
بعد از دقایقی صحبت قرار شد که بعدا باهم در باره این قضیه حضوری صحبت کنید تا اون هم الان به ادامه خوابش برسه!
تقویم روی دیوار اتاقت رو چک کردی: خبخب..اوکی.. امروز دیگه کار خاصی ندارم، مدارک رو چک کردم ،ایمیل ها رو هم چک کردن پس دیگه از راس ساعت ۶ عصر به بعد بیکارم هوهوهووووو
از اتاق بهم ریختت بیرون اومدی،
روبه روی آینه قدی ایستادی با ظاهرتو برنداز کنی،
یکی از پاچه شلوارک سفید رنگی بالا رفته بود
هر تار از موها یه ایالت خودمختار ایجاد کرده بودن و موهات بهم ریخته شده بود
دستی به چشم های پفکیت کشیدی و با گفتن کلمه «خوبه» از جلوی آینه گذر کردی
توی ماگ قرمز رنگت آبجوش و قهوه فوری رو ریختی و باهم ترکیبشون کردی
همراه با قهوت روی کاناپه نشستی و ماگت رو روی میز قرار دادی
دینگ دینگ!
تماسی از طرف شماره ناشناس داشتی
با تردید گوشیت رو برداشتی و دکمه سبز رنگ رو به طرفی کشیدی:ا..الو؟
صدای بمی از پشت گوشی شنیده شد: لیتل؟ خودتی؟ وقت داری؟ مهمون نمی خوای؟
ناخنتو بین دندون هات گذاشتی و کمی فشار دادی: شما؟؟
سپاس آژیر ماشین پلیس از نقطه دوری شنیده که صدای بم با عجله جواب داد: بر خر مگس معرکه لعنت! تلفن رو قطع کن و برو کوچولو!
و بعد تلفن قطع شد
بعد از چند دقیقه صدای کلید انداختن به وضوح شنیده شد
پاهاتو توی شکمت جمع کردی و بلند صحبت کردی: ک...کیه؟؟
در باز شد و پسری که کت مشکی به تن داشت وارد خونه شد
کلاهشو از سرش در آورد و بهت خیره شد: چقد خوشگل تر از دوماه پیش شدی دختر!
کشوی چوبی کنار تخت رو باز کردی تا عینک مطالعت رو پیدا کنی
نامه ایی با ربان های قرمز توجهت رو جلب کرد ، نامه رو از کشور بیرون آوردی و آروم زبان های خاک خورده رو باز کردی
کاغذ کاهی و قدیمی رو باز کردی و زمزمه وار نامه رو خوندی
متن نامه به قدری برات کلاسیک و عاشقانه بود که وادارت کرد دوباره و بلند بخونیش: عزیز کردهِ من، در بهاری نه چندان دور، طوری به آغوشت میکشم که وجودمان در هم آمیخته شود! فراموشم نکن دلربایِ من؛ من برمیگردم
خط ریز و تحریریش تو رو به وجد آورد
از اول تا آخر نامه رو بار ها و بار ها مرور کردی تا اسم یا نشونه ای از نویسنده پیدا کنی
ورقه تا شده کوچیکی که به نامه چسبیده بود رو باز کردی و با اسم نویسنده مواجه شدی
+کیم تهیونگ!؟؟ کی هست؟؟
فکرت رو از اولین تا آخرین سال راهنمایی و دبیرستانت کشیدی ولی چیزی به ذهنت یاد آوری نشد
نامه رو مجددا توی کشو گذاشتی و از روی تخت بلند شدی ،
گوشیت رو از بین وسایل های روی میز برداشتی و با دوستت تماس گرفتی
بعد از چند تا بوق صدای خواب آلود دوستت به گوشت رسید: چته؟؟ وسط خواب غروبی عزیزم زنگ زدی؟
بی وقفه مسئله پیدا کردن نامه قدیمی رو بیان کردی،
بعد از دقایقی صحبت قرار شد که بعدا باهم در باره این قضیه حضوری صحبت کنید تا اون هم الان به ادامه خوابش برسه!
تقویم روی دیوار اتاقت رو چک کردی: خبخب..اوکی.. امروز دیگه کار خاصی ندارم، مدارک رو چک کردم ،ایمیل ها رو هم چک کردن پس دیگه از راس ساعت ۶ عصر به بعد بیکارم هوهوهووووو
از اتاق بهم ریختت بیرون اومدی،
روبه روی آینه قدی ایستادی با ظاهرتو برنداز کنی،
یکی از پاچه شلوارک سفید رنگی بالا رفته بود
هر تار از موها یه ایالت خودمختار ایجاد کرده بودن و موهات بهم ریخته شده بود
دستی به چشم های پفکیت کشیدی و با گفتن کلمه «خوبه» از جلوی آینه گذر کردی
توی ماگ قرمز رنگت آبجوش و قهوه فوری رو ریختی و باهم ترکیبشون کردی
همراه با قهوت روی کاناپه نشستی و ماگت رو روی میز قرار دادی
دینگ دینگ!
تماسی از طرف شماره ناشناس داشتی
با تردید گوشیت رو برداشتی و دکمه سبز رنگ رو به طرفی کشیدی:ا..الو؟
صدای بمی از پشت گوشی شنیده شد: لیتل؟ خودتی؟ وقت داری؟ مهمون نمی خوای؟
ناخنتو بین دندون هات گذاشتی و کمی فشار دادی: شما؟؟
سپاس آژیر ماشین پلیس از نقطه دوری شنیده که صدای بم با عجله جواب داد: بر خر مگس معرکه لعنت! تلفن رو قطع کن و برو کوچولو!
و بعد تلفن قطع شد
بعد از چند دقیقه صدای کلید انداختن به وضوح شنیده شد
پاهاتو توی شکمت جمع کردی و بلند صحبت کردی: ک...کیه؟؟
در باز شد و پسری که کت مشکی به تن داشت وارد خونه شد
کلاهشو از سرش در آورد و بهت خیره شد: چقد خوشگل تر از دوماه پیش شدی دختر!
۲۱.۷k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.