دلم از شوق دیدارت، سبد از زندگی پُر کرد
دلم از شوق دیدارت، سبد از زندگی پُر کرد
سراسیمه رسید آنجا، خودَش را بازهم گُم کرد
دو چشمش را که گَردانید،دریغا روی تو پَر زد
جهان خاکستری تر شد،نبودت را تلنگر زد
دلم از وحشتِ دوری تمام جاده ها را گشت
نشانِ کویِ تو اما، برایش یک معما گشت......
سراسیمه رسید آنجا، خودَش را بازهم گُم کرد
دو چشمش را که گَردانید،دریغا روی تو پَر زد
جهان خاکستری تر شد،نبودت را تلنگر زد
دلم از وحشتِ دوری تمام جاده ها را گشت
نشانِ کویِ تو اما، برایش یک معما گشت......
۹۹۶
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.